-
. پس از افطار،طفلان همچوگلّه( رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:45
پس ازاِفطار، طفلان همچو گلّه .. .. . پس از افطار،طفلان همچوگلّه شوند آماده در نافِ محلّه / یکی شان می شود مانند چوپان به گِردش منتشر، چون گلّه یاران / بخواند نغمه ای را چون ترانه بکوبد خانه ای را بی بهانه / کنارِ خانه،گِرد آیند و یکسر بخواند جمع، بیتی را مکرَّر / که «آمد روزه با سیصد سواری به چوبَت می زند تاروزه داری»...
-
آدمی در قرن نو، دارد جهان دیگری(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:42
رستمِ نو ... .. . آدمی در قرن نو، دارد جهان دیگری رستم نو گشته، با صد هفتخوان دیگری روز و شب باید ستیزد، با هزاران دیوِ کین جان دهد صد بار و یابد باز جان دیگری بی شماران ماهواره، رفته تا هفت آسمان دهر، سنگین تر شده ازکهکشان دیگری حرف «آزادی» ست هرجا بنگری روی زمین هرکس آزادی بجوید با زبان دیگری نسل نو در خواب خود هم،...
-
هرلحظه بمیری، ره تو نیمه تمام است(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:40
دریاب هرلحظه بمیری، ره تو نیمه تمام است نیمی زشرابت به گلو، نیم به جام است ناپخته وپخته چو بیفتی خبرت نیست دیگرچه کسی پخته درین شاخه که خام است وقتی نفست حبس شود در قفس تن گوید به اشارت نگهت، کار تمام است از یاد بَرَد مرگ، همه قول و قرارت بی تو نه قرار و نه قعود و نه قیام است از یاد رود رنجِ زن و شادیِ فرزند کاین در...
-
پایانِ هر باغی دری بر باغِ دیگر(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:38
باغ های تو به تو ... .. . پایانِ هر باغی دری بر باغِ دیگر این باغ های تو به تو زنجیروار است آغازِ آن پنهان به پشتِ کوهِ تاریخ پایانِ آن پوشیده در ابرِ غبار است ** در قِصّه های خویش با من مادرم گفت: در رهگذارِعمرتو، باغی بزرگ است در چنگِ دیوی مانده چل گیسی گرفتار دیوی که نُقلِ بزم او دندانِ گرگ است ** هر باغ در راهم ز...
-
در فرصت یگانه ،باید چگونه باشم؟(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:36
باید چگونه باشم؟ در فرصت یگانه ،باید چگونه باشم؟ با مردم زمانه، باید چگونه باشم؟ راهی که می روم من، باز آمدن ندارد درشیب جاودانه،باید چگونه باشم؟ تازد سمند سرکش، درتیرگیّ و پرسم در ظلمت شبانه ،باید چگونه باشم؟ در اختیار دارم ،افسار توسن امّا اسب است بی دهانه ،باید چگونه باشم؟ در بهت و شک و حیرت، جنجال کفر و دین است با...
-
برسر تربتِ صد سال هنر آمده ام(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:34
عید،در«قطعه مخصوص هنرمندان» روز ششم فروردین 91،در مزارستان هنرمندان بهشت زهرای تهران سروده شد. ... .. . برسر تربتِ صد سال هنر آمده ام باغمِ بیخته از دیدۀ تر آمده ام قلّه های هنر شرق، نهانند به خاک چون عقابی خجل و ریخته پر آمده ام صف به صف خفته زن ومرد هنرمند به خاک با دلی آتش و الفاظ شرر آمده ام زیرهر سنگ، ستاره ست که...
-
تنهایی ام را با یاد تو پُر می کنم(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:30
معشوق همیشه ام ... .. . تنهایی ام را با یاد تو پُر می کنم و شبم را با خیال تو، چشم می بندم تا بالای سرم بیایی وموهایت را بر چهره ام بپاشی معشوق همیشه ام، مادر! رضا افضلی 5/8/92
-
میان کوچۀ پیچانِ باریک(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:29
رَوی از پلّۀ «هشتی» چو پایین ** میان کوچۀ پیچانِ باریک رسد عابر به دالان های تاریک گهی از خانۀ پایانِ بُن بست برون آورده یاسی مهربان دست زند کودک میان کوچه «اَلپاس» زدستِ شاخه گیرد خوشه ای یاس گهی ازلای دَر چون ماهِ روشن درخشد چهره های دختر و زن بُوَد اغلب دو «کوبه» نصب بردر یکی از بهرِ ماده دیگری نر دوسکّو منتظر باشد...
-
صاب مرده رو، هُلِش نده(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:27
کوچه ی ماشین قراضه (خطاب زن به شوهرش/بر وزن ترانه ی مشهور (ماشین مشدی مندلی/نه بوق داره نه صندلی) صاب مرده رو، هُلِش نده نمی شه روشنش کنی مرده تِکون نمی خوره هر چه لباس تنش کنی برای شستن ماشین هی آبا رو حروم نکن با این ندونم کاریا عمرِ منو تموم نکن خودِت میگی میکانیکه ازین اُتُل عاجز شده حق داره چون که آهناش خاکسترِ...
-
پنهان نمی توان کرد، ما را که آشکاریم (رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:25
فرزندهای طوفان پنهان نمی توان کرد، ما را که آشکاریم پیداست چهرۀ ما، خورشید نور باریم گرباغ های مارا در شعله ها بسوزند روییم و گل فشانیم رویانیِ بهاریم هر لاله ای که افتد، صد دشت لاله خیزد بر خاک چون ستاره، انبوه و بی شماریم روح طراوت ما بی کار کی نشیند پیمانه نوش و رقصان، امواج لاله زاریم ترسی به دل نباشد،ازکوه و درّه...
-
ز روی تخته حوضِ خانه ای باز(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:21
سیاهِ تُنبکی خواند ترانه ** ز روی تخته حوضِ خانه ای باز کند پرواز،صوتِ ساز و آواز به روی قابِ حوضِ پهنِ خانه سیاهِ تُنبکی خواند ترانه درونِ خانه،خلقی دسته دسته یکی اِستاده و آن یک نشسته رُخِ دلقک زَنَد برق از سیاهی دهد قِر،رو به روی تختِ شاهی دَوَد نزدیکِ سلطان با تمسخر بگیرد ریشِ زردش را به اَنبُر زبام و از حیاط پر...
-
خورشید شده به روشنی رهبر ما(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:17
کلاهِ تازه خورشید شده به روشنی رهبر ما پوشیده حریر مهر خود در برِما تا بوده جهان، نهاده افسونِ سپهر هرروز کلاه تازه ای بر سر ما رضا افضلی 9/2/83
-
در انتظارِ تو بودم، تمام مدّتِ روز(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:15
انتظار در انتظارِ تو بودم، تمام مدّتِ روز نیامدی، امّا ز باد، تا که درِ خانه ام تکان می خورد درون سینه، دلِ من ز شوق می لرزید. رضا افضلی 1352
-
گرفته راه را آرام در پیش(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:13
به دست و شانه،کشکول و تبرزین ** گرفته راه را آرام در پیش عصا زن می خرامد مرد درویش «علی گو» می رود سنگین و آرام به کشکولش درخشد،نُقلِ بادام فرو پاشیده روی شانه ها مو به معبر می کند یا حقّ و یاهو جلیقه برتنش باشد مُنَقَّش برآیدازگلویش صوتِ دلکش به دست و شانه،کَشکول و تبرزین بخواندگاه تلخ وگاه شیرین بُوَد صوتِ...
-
گوزن های جوان ز شیبِ قلّۀ عطشان(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:11
گوزن های جوان ز شیبِ قلّۀ عطشان به زیر می آیند به ابرها اثری از بلورِ باران نیست به سوی چشمۀ باریکِ پیر می آیند. رضا افضلی 6/7/82
-
پاپلی! در دفترت از جنگِ خیر و شر نوشتی(رضا افضلی)
پنجشنبه 16 شهریور 1396 18:09
«شازده حمام» به: دکتر محمد حسین پاپلی یزدی ** پاپلی! در دفترت از جنگِ خیر و شر نوشتی حرف های نو به نو، از کِهتر و مِهتر نوشتی برسرِ قُلّه کشیدی شالی از رنگین کمان را ازعبور پَرپَرک، دردشتِ پهناور نوشتی بالۀ پروانه ها را نقش کردی روی چشمه از صفای باغسار و میوۀ نوبر نوشتی ازصفوفِ رنگی پروانه،گِردِ آبشاران از سقوطِ کودکِ...
-
سبزه گوید: که زمین باز به حالِ شدن است(رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 14:02
زیرباران عجبا! سبزه گوید: که زمین باز به حالِ شدن است ازشکوفه به تن شاخۀ نو، پیرهن است غنچه واکرده لبش را به سوی ابر زشوق تا بنوشد می باران، به تمامی دهن است جوی بی خود شده ازمی، گذرد مست و خراب کَژومَژ می رود و موجِ شکن در شکن است گل سرخی که زند پنجه به گیسوی زلال محوِ جوبارۀ سیمین تنِ و مرمر بدن است شاپرک همرهِ...
-
جهان آیینه ای باشد، که سر تا پای آن زنگ است( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 14:00
هلا ای مطربِ دنیا! ** جهان آیینه ای باشد، که سر تا پای آن زنگ است زبس در هرکران، تصویری از جنگنده و جنگ است صفای چشمه ها گردد سیه، از دود و ویرانی به ژرف ِآب های پاکِ عالم، لای نیرنگ است شب مُظلم به گیتی از سیه کاری چنان کرده که هر روشنگری از سقف، همچون بدر، آونگ است به راه آرزو، هردم سواری تازه می افتد به هرجا پا نهد...
-
پزشک شهر، دکتر شیخِ محبوب(رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:58
پزشک شهر، دکترمرتضی شیخ ** پزشک شهر، دکتر شیخِ محبوب شده گِردش زبیماران، پُرآشوب به نزدِ آن طبیبِ نیک و مشهور رسد بیمار، از نزدیک و از دور قَدی دارد صنوبر، صولتِ مرد به رختِ عاطفه، جسمِ جوانمرد صدای او بَم و جَذّاب و گیرا طنینِ صوتِ او از دور پیدا کند جا در محلّات فقیران که باشندش همه به از امیران کند او وقف، وقتش را...
-
یادم نمانده از کی حیران درین قطارم( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:56
دراین قطار یادم نمانده از کی حیران درین قطارم وز راه رنگ رنگش پیوسته در گذارم تاچشم خود گشودم،دنبال شیر بودم در سال های بعدی، گفتند از تبارم در کوپة قدیمی گشتیم گرم بازی در جمع همقدانم، خوش بود روزگارم عمری گذشته و من هر لحظه ام به جائی گاهی به کوه برفی گاهی به لاله زارم هر صحنه ای که آید، بر بُهت من فزاید آخرکی ام؟...
-
آدم زجهان گر خوش و ناخوش گذرد( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:55
آتش هستی آدم زجهان گر خوش و ناخوش گذرد از بزم دوروی آدمی کُش گذرد سودابه هزار آتش افروزد و او از آتش هستی چو سیاوش گذرد رضا افضلی تهران 17/4/92
-
با آسمانی نقره بار و آفتابی( رضا افضلی
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:37
رنگ ها ** با آسمانی نقره بار و آفتابی پاشد بهاران، روی هستی رنگ ها را باران و گرما سبزه می بافد به نرمی پوشد به مخمل، دشت و خاک و سنگ ها را سبزو طلایی، سرخ و زرد و لاجوردی روید به دشت و بیشه ها،گل های خودرو با آن همه رنگِ«نمی دانم چه اش نام» با آن همه عطرِ «نمی دانم چه اش بو» هرلحظه گل های سپید برف مانند تابد زلای...
-
توای امروز بی حاصل! همان فردای دیروزی ( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:32
فردای دیروز توای امروز بی حاصل! همان فردای دیروزی چه ها کردی؟ نمی دانی به امّیدت چه ها کردم رضا افضلی
-
شرابِ کهکشان را از خُمِ شب، سرکشیدم من( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 13:31
صدای خندة گل شرابِ کهکشان را از خُمِ شب، سرکشیدم من به مهتابِ تفکّر، تا سحر خلوت گزیدم من چو چرخِ آفتابِ زرد و ماهِ نقره ای، عمری پیِ کالِسکة هستی، چو یک کودک دویدم من چه شبهایی که با چشمانِ مهتابی، کنارِ ماه به دشتِ پرستاره، همچو آهویی چریدم من شدم در کوه و صحرای تخَیّل روز و شب چرخان چو زنبورِ عسل، از شهدِ سوسن ها...
-
همین شکسته، چه بالای استواری داشت( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:57
همین شکسته ** همین شکسته، چه بالای استواری داشت به باغِ پیکرِ خود، رنگ و برگ و باری داشت اگر چه چون سبدی پیکرش شده خالی به زیرِ برگ، گل و غنچه و اناری داشت میانِ طُرّه ی او باغ های قمصر بود به گردشِ نگهش، رقصِ شعله باری داشت اقاقیایِ تنش، تا ز باد می رقصید به هرگذار، زخود رفته، بی قراری داشت به باغِ رخوت پاییزی اش...
-
مثلِ خیمه های کوچک و بزرگ( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:56
برای بم وبرای قربانیان مظلوم زلزله های گذشته ایران تا زمین لرزه 21/5/91 آذربایجان && مثلِ خیمه های کوچک و بزرگ چپّه رو شده شهر و روستای بم بافته کلاف های خاک گوش و پنجه و کلیک و چشم را به هم مرگ، مستِ خون لای خشت ها وخاک ها می زند قدم *** تا ستون و بافه های آهنین جان پناهِ سقف ها نمی شود آدمی زمرگ های رایگان...
-
پیشانیِ بلندت دریایی از عسل بود( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:52
پشتِ درخت های تناور ** به: زنده یاد دکترغلامحسین یوسفی ** پیشانیِ بلندت دریایی از عسل بود نحلِ نگاهِ تو شهدِ هزار خرمن گل را از قلّه ها و دامنه های کتابها پر شور می مکید دستِ تو چون کبوترِ عاشق در برگ های درهمِ دفتر با شوق می چمید با آن که ابرهای کریمِ کلامِ تو بر تشنگانِ خاک گوهر نثار می کرد با آنکه باغْسارِ تعابیرِ...
-
آهو بره ! در انتظارِ آمدن مادرت بمان ( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:48
در انتظار مادر ** آهو بره ! در انتظارِ آمدن مادرت بمان! او در میان حلقة چنگال های تیز بالای تپّه ای در جستجوی راه گریز است. رضا افضلی 15/9/79
-
باید چه کنم ای دل، با این همه دلتنگی( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:47
ای کاش به باغ آیی ** به: حسین شیدفر ** باید چه کنم ای دل، با این همه دلتنگی وقتی ندهد صَد خُم، یک جُرعه میِ شنگی حتّی نکشم آهی، بر نیمکتِ بُستان ترسم که رسد صوتم، برپیکرة سنگی بر کورة صبّاغان، صد رنگ زند قُل قُل تا کس ندهد جولان، با جامة بی رنگی چشمم به افق هر شب، تا ماه به رقص آید در حلقة اخترها، با دایرة زنگی تاپای...
-
به ژرفِ آسمان رقصد کبوتر( رضا افضلی )
پنجشنبه 16 شهریور 1396 11:45
«کبوتر باز» در عشقش شده گم ** به ژرفِ آسمان رقصد کبوتر به بال عشوه ای طنّاز و دلبر میانِ یک «چِخ»ِ باتورمحصور به روی بام باشد جُنبش و شور میانِ خیلِ کفتر،گفت و گوها رسد همراهِ بانگِ بَق بَقوها کبوترمی مَزَد از دانه وآب سپیدین سینه اش، چون پُشتِ سنجاب کبوتر می خرامد ماده و نر ز«سینه سرخ» و «طوقی» و«سیاسر» یکی خوابیده...