-
بس تپّه و کوهِ صبر، بی آوایند ( رضا افضلی )
چهارشنبه 15 شهریور 1396 15:53
(گهوارة سیل) بس تپّه و کوهِ صبر، بی آوایند در خلوتِ خود ،جدا جدا تنهایند در شورش برف و خشمِ باران و تگرگ گهوارة سیل های بی پروایند. رضا افضلی اردی بهشت 1391
-
با نگاهِ تو، غرقِ گل شود( رضا افضلی )
چهارشنبه 15 شهریور 1396 15:51
با نگاه تو با نگاهِ تو، غرقِ گل شود باغِ کهکشان ازجوانه ام خنده ای بزن، تا که بگذرد ازستاره، بانگِ ترانه ام * ای سکوتِ من، آشنای تو ذرّه ذرّه ام، جای پای تو بدرِ جلوه شو، چَرخَکی بزن در سکوتِ پاکِ شبانه ام * ای که ازطرب، دشت وبازه ای شادوپُرگلی، پاک وتازه ای من دوان دوان، سوی دامنت چون زلالِ جویِ روانه ام * خنده می...
-
پگاهان، موقعِ شرمِ شفق ها( رضا افضلی )
چهارشنبه 15 شهریور 1396 15:50
درخشد توتِ شیرین بر طبق ها ** پگاهان، موقعِ شرمِ شفق ها درخشد توتِ شیرین در طبق ها به فرقِ توت ها مُشتی گلِ سرخ شده بر هر طَبَق چون کاکُلِ سرخ زراهِ باغ می آید طبق ها «طبق کش» می رسد غرقِ عرق ها یکی سر می رسد، پای پیاده طبق را روی لُنگِ سرنهاده یکی رانَددوچرخه، شاد و سرمست طبق بر سرگرفته با یکی دست دو تن گیردطَبَق...
-
در قلب برگ های درختان پر غبار ( رضا افضلی )
چهارشنبه 15 شهریور 1396 15:48
در انتظار زادن باران ** در قلب برگ های درختان پر غبار شوق صفای شستن باران با ناودان تنها، اندیشه های زمزمه با یاران دستان شاخه ها - با کاسه های لانۀ گنجشک ها به کف- رو سوی آسمان. بانوی ابر خسته، گرانبار تاریک چهره، نعره زنان با رعد ناخن کشد به گونه و رخسار. رضا افضلی چهارم بهمن 1353 به نقل از کتاب (در شهر غمگرفتة...
-
تاشوروامیدوپای پویاداری( رضا افضلی )
چهارشنبه 15 شهریور 1396 15:46
هوای دریا ** تاشوروامیدوپای پویاداری اسباب سفر همه مهیّا داری بایدکه دمی زپا نمانی، چون سیل درسینه اگرهوای دریا داری. رضا افضلی 14/3/65
-
چه گویم قهرمان؟ بس قهرمانی،( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 23:33
به (روی جادۀ ابریشم شعر) ** چه گویم قهرمان؟ بس قهرمانی، به شعر خویش، پیش از همگنانی مسلّم شد وطن را قهرمانیت زبس بی وقفه در راهت دوانی پَرَد هر واژه ات از کندوی دل اگرشهدی وگر شیرین بیانی به نورِ«حاصل عمر»ت چو مهتاب چراغ افروزِ راهِ کاروانی زگنج شعر های «بومی» خود «زبان» را اکرمِ بخشندگانی غزل ها را به جادوی تصاویر...
-
با من بگو سیاوش( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 23:32
سیاوش ** با من بگو سیاوش این چندمین گذارِ تو از کوهِ آتش است؟ سودابه های سودا هر روز، هیمه های هوس را در امتدادِ راهِ تو انبار می کنند ای جسته بارها از شعله زارها با توسن بلند این بار هم ز بیشه ی آتش تازان و سرفراز گذرکن زان سان که عاشقانِ شکوهت در سورگاهِ آخرِ هر سال خود آزمونِ جَستن از انبوه شعله را تکرار می کنند با...
-
ما آموزندگانِ پروازیم( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 23:29
آموزندگانِ پرواز ** ما آموزندگانِ پروازیم چون ابرهایی که بال می زنند تا در نقطه های دیگر ببارند ما از اتوبوسها کتابخانه ساخته ایم ما صعوبتِ گُدارها را چون معانیِ پیچیده در می یابیم و چراغهای چشمک زن ما را به هم معرفی می کنند نوازندگانِ دوره گرد شادی را در اتوبوس ما می پراکنند و سربازانِ خسته بر شانة ما به خواب می روند...
-
دریای پر موجی شده پیشانیِ او( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 23:26
فیلسوف به:دکتر سیّد حسین خوابنما ** دریای پر موجی شده پیشانیِ او از فکـرهایِ درهمِ طوفانـیِ او ازبعدعمری روز وشب اندیشه کردن اکنون شده دانائی اش، نادانیِ او باغی سراسرمیوه های شکّ وپرسش مانده پس از میرابی و دهقانی او پروانة چرخانِ گل های سؤال است در هر کتابی چشمِ سرگردانیِ او چون چشمة آتشفشانی می خروشد فوّاره های...
-
زمین بلعیده بس جبّارِ خونریز ( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:14
کندافراطیِ«افغان»،به عَمدا با اشاره ای به مشکلات زنان در افغانستان ** زمین بلعیده بس جبّارِ خونریز به سانِ برگ های سرخِ پاییز زمین، تغییرگاهی بی کران است بَدَلگاهِ تنِ پیر و جوان است مکیده پیکرِ بی دردها را تن زالو وشِ نامردها را بسا «خودسر» که در ایّام هستی چکانده زَهرِغمِ در جامِ هستی «مُغول» با آن تباهی ها،کند شرم...
-
صبح ها دغدغه ی دیرشدن( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:09
لقمة دغدغه ** به: دخترانم غزال و روشنک و عروس هایم مهرمونا و پولیا تکمیلیان وهمسرانشان ** صبح ها دغدغه ی دیرشدن سرعت و وحشتِ تاخیرشدن ثبت قانونی ساعاتِ حضور درزمان یکسره تبخیر شدن لقمه ی دغدغه خوردن به شتاب وسطِ شهر،گلوگیر شدن در دلآشوبِ ترافیک و صدا عرق آلود و نفس گیر شدن زندگی چیست در این قرن جدید؟ بَرده ی بی غُل و...
-
گنجشک ها در وجد آفتاب ( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:07
دنبالِ دست های تو برای زنده یاد: قمرسلطان قلیچ زاده مشهدی ** گنجشک ها در وجد آفتاب بر شاخه های زندة اسفندی می چرخند امّا تو نیستی سنجِ برنجِ خورشید با جِنگ جِنگِ گرم چشم شکوفه را بیدار می کند اما تو خفته ای بشقابِ سبزنا پشت دریچه ای دنبال دست های تو می گردد چشمی کنار پنجره ات خیره مانده است تا که زنی با عطرِ نانِ عشق...
-
در انزوا ، گر فارغ از غوغایم ای دوست( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:05
تنهایی در انزوا ، گر فارغ از غوغایم ای دوست پویای راهِ روشنِ فردایم ای دوست در جستجوی چشمة پاکِ صداقت خشکیده است از تشنگی، لبهایم ای دوست بودم زمانی موجِ خشم آگین و اینک چون ساحلِِ بی جنبشِ دریایم ای دوست اینک که بینی رَسته از غوغا گری ها باشد فرازِبرج خلوت، جایم ای دوست وقتی که تنهایی کنارم می نشیند باور مکن گر...
-
این خاک می مکد( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:03
خاک ** این خاک می مکد شاتوت وار لعل جوانان تازه را تا سبزه ها ی تُرد دَمَد روی سینه اش تا بوسه گاهِ گلّه کند دشت و بازه را. رضا افضلی 4/6/76
-
درانقلابِ دف ها در گوش پنبه کردیم( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 15:02
پنبه درگوش ** به:حسن لاهوتی : درانقلابِ دف ها در گوش پنبه کردیم تا رقصمان نگیرد درکِشت، رَه نرفتیم تا زیر پنجة ما نو رُسته ای نمیرد ما دشتِ زندگی را بی وقفه ره سپردیم بسیار جوی و چشمه در راه اگر شمردیم لب های خشکِ خود را عطشان به خانه بردیم. رضا افضلی 3/12/72
-
ما که هستیم؟ مردمیِ هشیار، ( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 14:59
اهل ایران ** ما که هستیم؟ مردمیِ هشیار، اهلِ ایرانِ جاودان بیدار نیک پندار و نیک پی گفتار، نیک هنجار و مینوی کردار ادب و شعر مان جهان پیما، رسم و فرهنگمان هماره به جا دانش ما بهارِ نشو و نُما، هنر ما یگانه در اقطار افتخارگذشته مان در اوج، ذوق ها مان یگانه و بی زوج چون که دریای ما زند یک موج، صد«نوبل» می بریم و صد...
-
کجای آسمان گم کرده ام راه گذارم را( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 14:57
کجای آسمان ** کجای آسمان گم کرده ام راه گذارم را نمی یابم چو مرغی در به در ،جای قرارم را به روی بال سیمرغم ، نمی دانم کجا راند که؟ دارد در کف رایش عنان اختیارم را قطاری آسمانی باشدم، تالاری از حیرت که صد ها صف مسافر پرکند حجم قطارم را پَرَد سیمرغِ کشتی وارِسنگین و قوی شهپر نمی دانم کجایم، تا نویسم شرحِ کارم را به جای...
-
با آن همه تعجیلِ بی حاصل، پرواز من( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 14:54
پروازمن تاخیرخواهد کرد ** با آن همه تعجیلِ بی حاصل، پرواز من تاخیرخواهد کرد این آسمان نیمه بارانی، روز مرا دلگیر خواهد کرد هردم هواپیمای غُرّانی، بالا رود از پلّة باران وان یک هواپیما به ناچاری،در گوشه ای تعمیر خواهد کرد از شیشه های برج بارانی، پروازِ رعد و برق ها پیداست بس ساعت پرواز پی در پی، با یک خبرتغییر خواهد...
-
برسر تربتِ صد سال هنر آمده ام( رضا افضلی )
شنبه 11 شهریور 1396 14:50
عید،در«قطعه مخصوص هنرمندان ** برسر تربتِ صد سال هنر آمده ام باغمِ بیخته از دیدة تر آمده ام قلّه های هنر شرق، نهانند به خاک چون عقابی خجل و ریخته پر آمده ام صف به صف خفته زن ومرد هنرمند به خاک با دلی آتش و الفاظ شرر آمده ام زیرهر سنگ، ستاره ست که پاشیده زهم با دل سرخ شفق گون سحر آمده ام تار بی پنجه و، نی بی لب و، دف ها...
-
سحرگه چون رسد با مهر و لبخند( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 20:37
//شودآغاز، جشنِ جمعه گردی// ** سحرگه چون رسد با مهر و لبخند دود چون مِه به کوچه دودِ اسپند به زیرِ نورِ صبحِ لاجوردی شود آغاز، جشنِ جمعه گردی به شوق بامدادِ روشن و پاک بروید سبزه های شادی ازخاک شودگسترده برگاری پلاسی شَوَد در بُقچه هررخت ولباسی به خرسندی به روی فرشِ گاری نشیند دسته ای با بی قراری تهِ قلیان فِلِز،چوبین...
-
به روز سیزده هردشت و صحرا ( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 20:34
به روز سیزده هردشت و صحرا ** به روز سیزده هردشت و صحرا کند آغوش را بر عاشقان وا چوباشد آسمان،آن روزآبی شود هردل،چو روزآفتابی رود هرکس به جایی خُرّم و دور نباردگرکه ابر تیره پرشور همه این روز را خواهند زیبا «چه خواهد کور غیر از چشم بینا» نفوسِ شهر مثلِ سیلِ جوشان زهردروازه ای گردد خروشان شود افزون به روی فرشِ گاری...
-
صبح بهار نیست، که غوغای محشراست( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:48
صبح بهار صبح بهار نیست، که غوغای محشراست از لطف ابر ، باز زمین و هوا تر است با صورِصبحِ تُندرو بارانِ بی امان دررستخیزِ سبزه و گل، روزِ محشر است درسال های قَحط، درین رهگذارِخشک اردی بهشتِ تازه و تر وه چه نوبر است برروی شاخه، شادیِ رنگین پرنده ها با رقصِ رنگِ غنچه و گل، شوخ و دلبر است قوسِ قُزح مجال نیابد به پُل زدن در...
-
ما چو جوبارة شفّاف و روان آمده ایم( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:45
به سودای نشان ** ما چو جوبارة شفّاف و روان آمده ایم در پیِ خُرّمیِ باغِ جهان آمده ایم از بهشتِ ابدی، دست کشان همچو پدر به لبِ سبزه و این آبِ روان آمده ایم بر سمندِ به مِه آلودة تقدیر، ز راه نو به نو تازه به تازه، چو زمان آمده ایم چون گل و سبزه و باران و نسیم و شب و روز چون بهاری دگر از پشتِ خزان آمده ایم تا که درگلّة...
-
از موج های عاصی آورده کف به لب( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:42
دریا ** از موج های عاصی آورده کف به لب وز تکمه های خردِ صدف بر کناره ها پیداست: دریا دریده پیرهنش را انبوه موج ها پیوسته می خروشد و می آید گویی میان سینة دریا خشم هزار سالة تاریخ است از سیم خاردار چه خیزد؟ از پرده و حصار چه خیزد؟ رضا افضلی 3/7/65
-
زان پیشتر که بشکنید شاخة مرا( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:41
آرزوی درخت ** زان پیشتر که بشکنید شاخة مرا و برآتشم حلقه زنید باید یقین کنید چراغِ میوه هام ذایقه ای را روشن نمی کند و سایه سار ندارم می خواهم پرنده ای فراری در برگ های من آشیانه بسازد. از چوبم گهواره بسازید نه تابوت! از من کبریتی بسازید که فتیلة زندگی را روشن می کند. ریشه ام را در خاک باقی گذارید تا از خانه ی همسایه...
-
بیدهای دو سوی جو زیباست( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:39
بیدها ** بیدهای دو سوی جو زیباست قد خمانده به جستجو زیباست عاشقانه نهاده سر بر هم با نوازش به گفتگو زیباست در میان هزار عاشقِ مست عشوة جویِ نقره مو زیباست در میان بنفشه و سبزه با رخ تر، بگو مگو زیباست در صفِ لاله ها و شبدر ها شادی و رقصِ رنگ و بو زیباست در دل هر چه می دمد از خاک جلوة رازهای او زیباست در بهاران به قلب...
-
تماشاخانة گلشن به شب ها ( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:37
تماشاخانة گلشن به شب ها ** تماشاخانة گلشن به شب ها لبالب گردد از شور و طرب ها یکی با ضرب و با لحنِ شمرده بخواند چند نوبت «پیش پرده» به بازی خوش بُوَد راهِ «خدیوی» «خراسانی»، به همراهِ «خدیوی» هنرمندی که اوجِ بازی است او در این جا «اصغرقفقازی» است او به ناگه ازحضورش خنده خیزد ز حرفش بُمب های خنده ریزد لباسش خنده...
-
می شکفد سحرگهان، دوباره در باور من( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:33
دوباره ** می شکفد سحرگهان، دوباره در باور من نیش زند به ناگهان، بریده بال و پر من من همه تن چو آتشم، شعلة سرخِ سرکشم یأس نمی نهد قدم، جز که به خاکستر من رفته به اعماقِ زمین، ریشة پرتوان من گو که لگد کند زمان، تازه گلِ پرپر من نبضِ زمانه می تپد، گر نتپد دلم چه غم جوش زند دوباره گل، ز باغ پهناورِ من راهِ به جای مانده...
-
به چشمِ«دوربستی»، «ارگ رو»ها( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:31
به چشمِ «دور بستی» «ارگ رو»ها ** به چشمِ«دوربستی»، «ارگ رو»ها همه باشند از «دوزخ برو»ها به غالب دهری و سُست اعتقادان زِ ایمان دور و اغلب باسوادان به چشم ارگ رو،آن جمعِ اُمُّل ندارد اعتقادی برتکامل گروهی پیرو وهن و خرافات به کِشتِ هستی نوگشته آفات //شده ممنوع ارگ از سوی بازار// شده ممنوع ارگ از سوی بازار که دارد چون...
-
اگر به پهنة دریا رسیدنت باید( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:28
کورة عشق ** اگر به پهنة دریا رسیدنت باید چو رود، جنبش و شور و تپیدنت باید چو راهِ خویش گُزیدی، ز بُعدِ راه مترس به شهرِ روشن فردا، رسیدنت باید تو پاکدامن و اسبِ سیاوشت مرکب ز قُبّه قُبّة آتش جهیدنت باید اگرکه شیفتة شهرِ شادی و شوری به دوش، سنگِ مشقّت کشیدنت باید اگر خراب شود خانه ات هزاران بار دوباره ساختن و آفریدنت...