اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

می شکفد سحرگهان، دوباره در باور من( رضا افضلی )

دوباره

**

می شکفد سحرگهان، دوباره در باور من
نیش زند به ناگهان، بریده بال و پر من

من همه تن چو آتشم، شعلة سرخِ سرکشم
یأس نمی نهد قدم، جز که به خاکستر من

رفته به اعماقِ زمین، ریشة پرتوان من
گو که لگد کند زمان، تازه گلِ پرپر من

نبضِ زمانه می تپد، گر نتپد دلم چه غم
جوش زند دوباره گل، ز باغ پهناورِ من

راهِ به جای مانده را، رهروِِ تازه می رسد
بی ضربان نمی شود، خُفیه گهِ سنگر من

ابرم و هایهای من، سیل روانه می کند
گواهِ من آتشِ من، همهمة تندر من

اگر که شب سیه شود، پرده به روی مَه شود
جامه سیه نمی کند، سوکِ مرا همسر من

آتشِ سرخ لاله ها، می شکفد روی زمین
باد اگر پراکند تودة خاکستر من

 

 

رضا افضلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.