اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

از موج های عاصی آورده کف به لب(رضا افضلی)


سه شعر از: رضا افضلی
به انتخاب: استاد محمد علی سپانلو
درکتاب «هزار و یک شعر»

1/دریا


از موج های عاصی آورده کف به لب
وز تکمه های خردِ صدف بر کناره ها 
پیداست:
دریا دریده پیرهنش را

انبوه موج ها
پیوسته می خروشد و می آید
گویی میان سینة دریا
خشم هزار سالة تاریخ است

از سیم خاردار چه خیزد؟
از پرده و حصار چه خیزد؟

رضا افضلی
3/7/65

*

2/آرزوی درخت

زان پیشتر که بشکنید شاخة مرا
و برآتشم حلقه زنید

باید یقین کنید
چراغِ میوه هام

ذایقه ای را
روشن نمی کند
و سایه سار ندارم

می خواهم
پرنده ای فراری
در برگ های من آشیانه بسازد.
از چوبم گهواره بسازید
نه تابوت!
از من کبریتی بسازید
که فتیلة زندگی را روشن می کند.

ریشه ام را در خاک
باقی گذارید
تا از خانه ی همسایه
سر بر آورم

رضا افضلی 
29/1/59

**

3/چهارکودکِ من

چهارکودک من
چهاررشتة زنجیرِدست و پای پدر
چهار قفل به لبها
چهار میخِ صلیب
به جُل جتایِ معاش
چهارکودکِ من
چهار جوجه که در آستانِ در، هر شب
به جیک جیک ز من آب و دانه می خواهند.

چهارکودک من 
چهارتن که شهیدِ کتاب و شاعری اند
زنم، شهیدِ ششم
که سود نابرده،
ازین شراکتِ خود سال ها زیان برده ست

چهارکودکِ من
چهارسدّ بلند
به راهِ چشمة بی انتهای احساسم

چهارکودکِ من
چهاردزدِ مسلّح به مهربانی و عشق
که می برند ز من سکّه های احساسم.


رضا افضلی
25/8/61

زان پیشتر که بشکنید شاخة مرا( رضا افضلی )

 


آرزوی درخت

**


زان پیشتر که بشکنید شاخة مرا
و برآتشم حلقه زنید
باید یقین کنید

چراغِ میوه هام
ذایقه ای را
روشن نمی کند
و سایه سار ندارم

می خواهم
پرنده ای فراری
در برگ های من آشیانه بسازد.
از چوبم گهواره بسازید
نه تابوت!

از من کبریتی بسازید
که فتیلة زندگی را روشن می کند.

ریشه ام را در خاک
باقی گذارید
تا از خانه ی همسایه
سر بر آورم

 


رضا افضلی
29/1/59