اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

گفتگو با رضا افضلی

توجه توجه ::برداشت از وبلاگ محمد افضلی به آدرس http://mohammadafzali.blogfa.com/post-35.aspx شعر نو یک انقلاب ادبی جهانی است « شعر معاصر عرب» در گفتگو با استاد « رضا افضلی» شاعر، مترجم و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد: به نقل از روزنامه خراسان روز های(10و11و19)بهمن ماه1378 گفتگوکننده:محمد رمضانی فرخانی «

رضا افضلی»در سال 1327 در فریمان به دنیا آمد. در مشهد به دبستان رفت و در یازده سالگی مادر جوانش را از دست داد و مادر بزرگش سرپرستی او را به عهده گرفت.پدر بزرگش طرز خواندن غزلیات حافظ را به او آموخت. بعد از اتمام دوره دبستان، درس را به ناچار رها کرد و به پیشه های مختلف روی آورد. نخستین شعر را در سیزده سالگی سرود. در این ایام سر شب ها در مهدیه قسمت هایی از«جامع المقدمات» را می خواند. پس از چندی، تحصیلات کلاسیک خود را آغاز کرد و در سال 46 به عنوان کمک انباردار دانشکده پزشکی به استخدام دانشگاه درآمد. از همان سال، اشعارش را در «روزنامه خراسان» و بعداً در مجلات تهران به چاپ رساند.در سال 1356 با نوشتن رساله ای به زبان عربی، موفق به اخذ دانشنامۀ لیسانس زبان وادبیات عرب شد. پس از انقلاب، به عنوان کارشناس به کتابخانه دانشکده ادبیات رفت و با استاد محمد قهرمان یار و همکار شد. کار او فهرست نویسی کتابهای عربی و فارسی و انتخاب کتابهای تازه و راهنمای دانشجویان و پژوهشگران بود. افضلی در سال 1363 خود را به سکوی تدریس دانشکده ادبیات رساند و همزمان در دانشکده های علامه طباطبایی و بعد از آن در دانشگاه تربیت معلم سبزوار تدریس کرد. او در کنار خدمت در کتابخانه و تدریس زبان و ادبیات فارسی و عربی،با دفاع از رساله ای به نام بررسی صور خیال در شعر معاصر، فوق لیسانس ادبیات فارسی گرفت... در همین ایام چند سالی هم سرپرستی انجمن ادبی دانشجویان دانشکده ادبیات را بر عهده داشت. وی در دانشگاه های پیام نورمشهد و واحد های دانشگاه آزاد و علوم بهزیستی تدریس کرده است و بالاخره در سال 1376 در سن 49 سالگی از دانشگاه فردوسی بازنشسته شد. هم اکنون(1378) عضو هیات علمی تمام وقت دانشگاه آزاد است. آثار به چاپ رسیده او عبارتند از: در شهر غم گرفته پاییز( شعر- 1357) نگاهی از ساحل به دریا( شعر-1377). آهوی ارغوانی (ترجمه-1378). آثار آماده چاپ او نیز عبارتند از: چتر اقاقی (شعر کودک) روی بام ایران( شعر کودک) مشهدی های قدیمی( منظومه). لا( ترجمه شعر نزار قبانی ) و تعدادی مجموعه شعر دیگر است. با او در کتابخانه منزلش به گفتگو نشستیم، ابتدا به صورت شفاهی و سپس به صورت مکتوب، چرا که تاکید داشت به صورت مکتوب، مآخذ و منابع مورد اشاره را به رسم «امانت داری در نقل قول» دقیق تر می توان ارائه و یادآوری کرد.... گفتگوی خوبی بود. خراسان: با اینکه هنوز شعر کلاسیک در ادبیات معاصر عرب برای خودش جایگاهی دارد ولی به نظر می رسد که« شعر نو » عرب دارای جایگاه منحصری است، به عنوان پرسش نخست برایمان بگویید که مبتکر و مبدع شعر نو در جهان عرب کیست و این اتفاق به چه زمانی باز می گردد؟

« افضلی »: با همۀ بحث و جدل هایی که در باب ابداع کننده شعر نو در جهان عرب وجود دارد باید گفت که سخن تمامی پژوهشگران، پیرامون دو تن از شاعران عراقی دور می زند که اولی خانم « نازک الملائکه» و دیگری « بدرالشاکرالسیاب» است. اولین بار «نازک الملائکه» نخستین شعرهای نو خود را در کتابی به نام شظایا و رماد (= شررها و خاکستر). به چاپ رساند و همزمان با او « بدرالشاکرالسیاب» دفتری از شعرهای خود را منتشر کرد که در آن تنها یک شعر آزاد به چشم می خورد. شعرهای «ملائکه» و «سیاب» هنگامی چاپ شد که حدود هشت سال از انتشار شعر نوِ « نیمایوشیج» به نام « ققنوس » می گذشت: « ققنوس »،مرغ خوشخوان/ آوازه جهان/آواره مانده از وزش بادهای سرد/ برشاخ خیزران/ بنشسته است فرد.با آنکه خانم نازک الملائکه در یکی از خانواده های شیعی عراق بالیده وتماس او با خانواده های پارسی دان عراقی محتمل است، باز هم نمی توان به قطع و یقین گفت که شعر نو در عراق، تحت تاثیر نیمایوشیج ابداع شده است.

استاد دکتر شفیعی کدکنی: درکتاب شعر معاصر عرب عقیده دارند که نیما و نازک الملائکه، از مقدمات و پیشینه های همانند به یک نتیجه واحد رسیده اند. به خصوص که می دانیم نیما به شعر فرانسوی و «نازک» به شعر انگلیسی آشنا بوده و کوتاه و بلند بودن شعرهای اروپایی مد نظر آن دو شاعر بوده است. خانم نازک الملائکه می نویسد: من اولین کسی بودم که نخستین شعر نو را در تاریخ 27/10/1947 میلادی سرودم و در مجلۀ«العروبه» بیروت به چاپ رساندم. او اضافه می کند که بعد از چاپ شعر من بود که مجموعه ای از شعرهای « بدرالشاکرالسیاب» به نام «گلهای پژمرده» منتشر شد که تنها یک شعرآزاد در آن دفتر به چاپ رسیده بود.

نزارقبانی درکتاب «قصتی مع الشعر» ترجمه شده به نام « داستان من و شعر»می نویسد: قطارِ(شیوه ی شعر سنتی) که از ایستگاه دوره جاهلیت به راه افتاده بود تا قرن بیستم به راه خود ادامه می داد و سالهای دراز در مسیر حرکت آن قطار، تغییری پدید نیامده بود.ایستگاه ها و توقف ها، مسافران و چمدانها مثل هم بودند.برای همین بود که عده ای از «اطفال الشیاطین» یا بچه های شیطان از شهرهای بغداد، قاهره،دمشق و بیروت، به آن قطار اشباح حمله بردند تا آن را متوقف کنند و مسیرش را تغییر دهند. مسلماً متوقف کردن آن قطار که نگهبانانش با تفنگهای عثمانی کهنه از روی قطار به سوی بچه ها تیراندازی می کردند، کار ساده ای نبود. بالاخره با دادن کشتگان و مجروحان بسیار، برخی از حمله کنندگان شجاع، قطار را متوقف کردند. نزار قبانی، ادامه می دهد که در سالهای دهه شصت میلادی بیشتر کوپه های آن قطار به تصرف حمله کنندگان درآمد و در دهه هفتاد، آنان که شجاع تر بودند فرمان قطار را به دست گرفتند و به طور کلی مسیر قطار را عوض کردند. قبانی به این نتیجه می رسد که حالا چه فایده ای دارد که شاعران با هم دعوا کنند تا بدرستی تعیین شود که نام اولین کسی که وارد قطار شده چه بوده و یا این عمل در چه زمانی اتفاق افتاده است. نزار قبانی قواعد مسابقه شنا را بر نوآوری در شعر منطبق نمی داند. او نوآوری را مانند حاملگی و زایش تابع عامل های زمانی و آمادگی قبلی می داند. او می افزاید: که نباید نام ده ها تن از شاعران شجاع را که از سال 1925 میلادی، نقشه حمله به قطار درمانده شعر عربی را کشیده بودند از لیست شاعران نوجوی انقلابی قیچی کنیم. اگر چه اوضاع تاریخی و اجتماعی به آنها مجال نداد که نقشه هجوم خود را به قطار، عملی کنند. او سیاهه ای از اسامی گروهی از شاعران را ارائه می دهد که در میان آنان، نام کسانی چون الیاس ابوشبکه؛ امین نخله و ایلیا ابوماضی به چشم می خورد.

خراسان:آیا بین شعر نو فارسی که بنیان اصلی اش را نیمایوشیج نهاد از نظر روال شکل گیری با شعر نو عرب، ارتباطی هست یا نه از منظر دیگر تقدم زمانی با شعر نو فارسی است یا شعر نو عربی؟

افضلی: بله در شعر نو ایران هم همین طور است ما پیش از آنکه به تشریح نوآوری های نیما که به حق پدر شعر نو در ایران است، بپردازیم. از نقش شاعرانی چون لاهوتی، رفعت، شمس کسمائی و جعفر خامنه ا ی یاد می کنیم که هرکدام از آنها به نوعی زمینه را برای ظهور« نیمایوشیج» آماده کرده اند، تا او بتواند با کلنگ خلاقیت و ابداع، آخرین ضربه های کاری را به کلیشه های شعر فرود آورد و در شعر فارسی « طرحی نو دراندازد». حتی اگر دورتر برویم، به تنگ آمدن مولانا از وزن و قافیه می توانسته منبع الهام نیما شده باشد. این شعر بهار: بهارا همتی جو التفاتی کن به شعر نو/ که رنجیدم ز شعر انوری و عرفی و جامی/ مکرر گر همه قند است خاطر را کند رنجه/ ز بادامم برآید بس که خواندم شعر بادامی. می توانسته تلنگری به ذهن نیما زده باشد. می دانیم که نیمایوشیج بارها به حجره چای فروشی حیدرعلی کمالی می رفته و در آنجا به سخنان بهار و علی اصغر حکمت و اشتری گوش می داده و زمینۀ اشعار آینده خویش را آماده می کرده است.

شعر نو یک انقلاب ادبی جهانی است. این انقلاب، سالهاست که در کشورهای همسایه ما مثل افغانستان و کمی دورتر تاجیکستان هم به وجود آمده است. سالها پیش، از لبنان کتابی به دستم رسید که در آن آثاری از نویسندگان و شاعران معاصر ترکیه به زبان عربی ترجمه شده بود.آن کتاب «الادب الترکی الحدیث» نام داشت. وقتی آن کتاب را می خواندم از روی تفنن تعدادی از شعرهای شاعران جوان ترک را به فارسی برگرداندم. دیگر امروز جوانان، بسیاری اشعار نو خود را تحت تاثیر شیوه شاعری« ناظم حکمت » می سرایند. بنابراین نوآوری در همۀ هنرها از جمله شعر یک امر همه جایی و جهانی است. یک نیاز است. فکر آدم همیشه در حال تحول است. طبیعت هم در حال نو شدن است. شعرهایی که امروز به نظر جوانان کهنه جلوه می کند برای نسل های پیش از آنها، در اوج زیبایی و تازگی بوده است. مسلم بدانید که آیندگان به بسیاری از شعرهایی که اکنون به نگاه جوانان نو می آید به چشم کهنگی خواهند نگریست. بنابراین نوهای امروز مثل فرزندان تازه تولد یافته اند، که در آینده پیر خواهند شد و به گفته خیام: « در طبع جهان اگر وفایی بودی/ نوبت به تو خود نمی رسید از دگران.»

قسمت دوم11بهمن ماه1378 «شاعران مطرح فلسطین» و « ترجمه شعر» درگفتگو با استاد«رضا افضلی» شاعر،مترجم و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد»

خراسان: در سالهای ابتدایی دهه هفتاد و یک موج ترجمه شعر ادبی مشخصاًدر روزنامه و مجلات خاصی، نمودار شد، به عنوان مثال از « محمدالماغوظ » شاعر سوری، « جوادجمیل» شاعر عراقی و یا « سمیع القاسم» شاعر فلسطین آثار نسبتاً زیادی ترجمه شد، با این توضیح، جناب عالی در جریان معاصر شعر عرب، مطرح ترین و تاثیرگذارترین شاعران را کدام ها یافته اید.

افضلی: متاسفانه برخی از آنتولوژی ها و جنگ های موجود در کشورهای عربی، مانند بعضی از گزیده های شعردر سایر کشورهای جهان سوم، خالی از حب و بغض نیست. به هر حال برای ما منبعی جز همان کتاب های چاپ شده، وجود ندارد. معمولاً با بررسی چند تایی از آن کتاب هاچهرۀ شاعران بزرگ پدیدار می شود زیرا که پشت ابر ماندن آفتاب همیشگی نیست. وقتی کتاب« اوراق الزیتون» محمود درویش چاپ شد حکومت اسرائیل تمامی نسخه های موجود آن کتاب را از سرزمین اشغال شده جمع آوری و معدوم کرد. ولی چند نسخه ای که از آن کتاب به بیرون از فلسطین راه یافته بود باعث شد که در کشورهای عربی بارها به چاپ برسد و شهرت این کتاب را جهانی کند. بدیهی است که شاعران عرب به خاطر گسترش قابل ملاحظه زبان عربی و مخاطبان بسیار آن، از سایر شاعران آسیا شانس بیشتری برای مشهور شدن دارند. و باز هم روشن است که هر کدام از این شاعران عرب برای خود، کم و بیش طرفدارانی دارند ولی نزار قبانی را پر طرفدارترین آن شاعران دانسته اند. هر کدام از شاعران عرب در زمینه ای خاص، شهرتی به هم زده اند. اما « نزارقبانی » را شاعر زن و شراب و شعرهای عاشقانه نامیده اند. او در میان کشورهای جهان آوازه ای بسیار دارد. قبانی در دوره جوانی از دانشگاه دمشق لیسانس حقوق گرفت و به استخدام دولت درآمد. سالها به خاطر خدمت در سفارتخانه ها و ماموریت های دیپلماسی ناشی از آن به بیشتر کشورهای جهان سفر کرد. او قصرها و موزه های فراوانی دید و با اشراف، ملکه ها و شاهان و روسای جمهوری بسیاری ملاقات کرد. او بعد از دیدارش با شخصیتهای یاد شده می نویسد: « بعد قابلتهم جمیعاً اکتشف ان الشعر هو ملک الملوک» (بعد از اینکه با همه آنان دیدارکردم، برایم معلوم شد که شعر، شاه شاهان است) این عبارت یکی از جملاتی است که از کتاب « داستان من وشعر» ترجمه مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی و دکتر بکار حذف شده است. احتمالاً چند جمله حذف شده از ترجمه کتاب «قصتی مع الشعر» به خاطر سانسورهای شدید زمان حکومت پهلوی بوده است. زیرا به نظر سانسورچیان در روزگاری که جمله « شاه شاهان» به زبان پسر رضاخان می آمده، نزار قبانی حق نداشته است که در کشور خودش هم شعر را « شاه شاهان » بداند. بگذریم، همانطور که گفته شد کتاب اوراق الزیتون، نام محمود درویش را بر سرزبان ها انداخت و به عنوان شاعر مقاومت شهرتش، آفاق را پیمود اگر چه شاعران دیگری نظیر سمیع القاسم، توفیق زیاد، یوسف الخطیب، سالم جبران، خالد ابوخالد، راشد حسین، فدوی طوقان و نایف سلیم به عنوان شاعران شعر مقاومت، هرکدام از جایگاه ویژه ای برخوردارند، اما محمود درویش را می توان بزرگترین شاعر فلسطین شمرد. او یک سال بعد از شکل گیری حکومت اسرائیل، به هنگامی که کودکی هشت ساله بود، با چشم خود دید که اسرائیلی ها روستای او «عکا» را به آتش کشیدند. او در روزنامه دیواری مدرسه اش در شهر حیفا نوشت: «پسرعموها را چه کسی، دشمن هم می کند؟ از میهن من خارج شوید». همین نوشته باعث شد که محمود را از مدرسه اخراج کنند . محمود درویش کتاب اوراق الزیتون را در هجده سالگی چاپ کرد و همانطور که گفته شد شاعری جهانی شد. بیشتر شهرت او به خاطر شعر (بطاقه هویه)(=کارت شناسایی) بود که تاکنون به زبان های بسیاری ترجمه شده و در آنتولوژی های بسیاری آمده است. بند اول و آخر چنین است: سجل/ اناعربی/ و رقم بطاقتی خمسون الف/ و اطفالی ثمانیه/ و تاسعهم سیاتی بعد سیف/ فهل تغضب؟..../ سجل/ براس الصفحه الاولی/ انالااکره الناس/ ولااسطوعلی احد/ ولکن اذا ماجعت/ اکل لحم مغتصبی/ حذارحذار/من جوعی/ و من غضبی/. این شعر محمود درویش را، این بنده در حدود بیست و پنج سال پیش بدین سان به فارسی برگرداندم. عربم من بنویس/ به شناسایی پنجاه هزار/ هشت کودک دارم/ نهمین کودک من/ بعد تابستان، خواهد آمد/ خشمگینی آیا؟... بر سر صفحه اول بنویس/ به کسی کینه ندارم و به غارت نبرم مال کسی/ لیک در شدت جوع/ گوشت غاصب خود را بجوم/ توبترس/ تو بترس/ از گرسنه شدنم/ ازغضبم. این شعر را محمود درویش از گفتگوی یک مامور سرشماری اسرائیل با یک « حجار» الهام گرفته و سروده است وقتی که آن کارگرمعدن سنگ، مجبور است به پرسش های آن مامور پاسخ دهد. حجار در قسمت های دیگر شعر در پاسخ به آن پرسشگر می گوید: بنویس، من در معدن سنگ کار می کنم، قلم و دفتر و جامه و نان کودکان خود را از زیر سنگ بیرون می کشم و به صدقه های درگاه شما متوسل نمی شوم. بنویس پیش شما پست نمی شوم من نامی بدون عنوانم و پدر و پدربزرگم از تیره دهقانان بوده اند و حسب و نسبی ندارند و از ارباب و اشراف نیستند. آن حجار به مامور اسرائیلی می گوید: بنویس دستانی دارم که چون سنگ سخت است و دست لمس کننده اش را می خراشد... خراسان: آیا اصولاً شعر مقوله ای ترجمه پذیر است؛ اگر هست تا چه میزان ؟ و در این میان، یک مترجم تا چه اندازه می تواند درو نداشت های یک شعر را به مخاطب در زبانی غیر از «زبان اصلی» منتقل کند؟ افضلی: البته مترجمان پرمایه و زحمتکش کشور ما که به حق رسالت انتقال فرهنگ و شعر جهان را به عهده دارند: به طور عاشقانه و خستگی ناپذیر سرگرم ترجمه کردن هستند وسعی همه آنان مشکور است. این همه نقدهایی که در نشریات و مجلات ویژه ترجمه می بینیم، برای این است که برخی از لغزش های موجود در ترجمه ها، بار دیگر تکرار نشود، ولی... یک ضرب المثل ایتالیایی می گوید: «مترجم خائن است» این ضرب المثل به گونه ای بسیار موجز، از صعوبت و ظرافت کار«مترجم» حکایت می کند. این سخن هنگام ترجمه، خوب است که مد نظر باشد. اگر یک کتاب ترجمه شدۀ فارسی را حتی از بزرگترین و متبحرترین مترجمان- برداریم و با اصل آن مقابله کنیم، خواهیم دید که در صفحه صفحه آن، تفاوت هایی سلیقه ای به چشم می خورد. وقتی سه مترجم، کتابی واحد از ویلیام گلدینک را به سه نام«خداوند گار مگس ها»، «سالار مگس ها» و « بعل ذبوب» ترجمه می کنند و دو مترجم دیگر یک کتاب را به نامهای « بنال وطن» و « گریه کن سرزمین محبوب» بر می گردانند، پاسخ سئوال شما معلوم است. کار ترجمه زحمت بسیار دارد. اگر ترجمه بد از کار درآمد مترجم را مقصر می دانند و اگر خوب شد، شهرت آن نصیب نویسنده کتاب می شود. شما بسیاری از کتابهای خوب را خوانده اید که احتمالاًنام مترجمان آنها از خاطرتان رفته است. به هر حال کار ترجمه اضافه برداشتن دانش و شناخت از زبان مادری، تسلط فوق العاده به روح زبان بیگانه را هم می طلبد.بنابراین وقتی که همه مقدمات فراهم باشد تازه نحوه گزینش واژه ها و اختلاف سلیقه پیش می آید و در آن هنگام است، بر خلاف ادعای مثلی که ذکر شد هیچکس خود را خائن نمی داند، زیرا هر واژه ای ممکن است که معانی گوناگونی داشته باشد. انتخاب درست و بجای آن مهم است. این است که در ترجمه مانند نویسندگی و شاعری هر مترجمی گزینش خاص خود را دارد. در ترجمه پرتیراژترین کتابهای جهان اسلام و تشیع- قرآن کریم و نهج البلاغه- نیز اختلاف سلیقه در گزینش واژه وجود دارد. دلیل کثرت ترجمه های متعدد از آن کتاب ها، همین امر است. هر مترجم تازه ای با حسن نیت و عشق قلبی، ضمن اصلاح خطاهای گذشتگان خود، دچار لغزش های تازه ای شده است. ترجمۀ شعر یک قوم به شعر قوم دیگری، از دشوارترین انواع ترجمه هاست. می دانیدکه به هنگام جوشش احساسات و فوران شعر، خود شاعردچار محدودیت های زبانی می شود و راحت ترین زبان که همان زبان نثر ساده باشد هم،توان پاسخگویی به تمامی احساسات شاعر را ندارد. مخصوصاً وقتی که شاعر خود رادر قید وزن وقافیه بیندازد کار خیلی خیلی دشوارتر می شود. حالا شما شاعر مترجم بیگانه ای را در نظر بگیرید که همان شعر را بخواهد به زبان شعر ترجمه کند. همان طور که ترجمه های خیام که توسط فیتز جرالد انگلیسی صورت گرفته است،از خطا و لغزش و دوری از اصل خالی نیست؛ ترجمه شعر امروالقیس و ابوالعلاء معری، ادونیس و محمود درویش هم بدین گونه است. به هر حال مجلات خاص ترجمه و مترجم نقش مفیدی را در این باره ایفا می کنند.

قسمت سوم(19)بهمن ماه1378 «ادونیس» ، « البیاتی » ، «معین بسیسو» و « شاعران زن عرب» در گفتگو با «رضا افضلی» شاعر، مترجم و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد

خراسان:احساس می شود که شاعران عرب در مقام قیاس، در حال حاضر چه از نظر کیفی و چه کمی مطرح تر از شاعران ایرانی در جامعه خودشان هستند. شب شعرهای اعراب از این منظر، مثال زدنی است با آن مخاطبان پر شمار، برخی از شاعران عرب دارای اشعاری مبهم هستند. ولی بیشتر آنها در این مورد تندروی نمی کنند و زبانی متوسط را گزیده اند. کشورهای عربی کشورهایی شاعر خیز هستند و طبیعی است که شاعرانی که در عین شاعر بودن زبان راحت تری دارند و دردی برای گفتن، مردم اشعارشان را از حفظ خواهند خواند. از جایگاه شعر «ادونیس» در میان شاعران عرب و ویژگی های اصلی شعر او برایمان بگویید.

افضلی:« ادونیس» نام مستعاری است که «علی احمد سعید» برای خود برگزیده و با این نام شهرت جهانی یافته است. او را برجسته ترین شاعر امروز عرب نام داده اند. او شاعری است درس خوانده و همسرش دکتر خالده سعید نیز از منتقدان برجسته ادبیات عرب می باشد. ادونیس سالهاست که در دانشکده ادبیات دانشگاه لبنان تدریس می کند. او رسالۀ دکتری خود را با نام « الثابت و المتحول» نوشته و در آن رساله در باب جریان های ثابت و متحول فکر و فرهنگ اسلامی بحث کرده است. او شاعری است فرهیخته، آگاه و زبان آور و نظریه پردازی است قوی. ادونیس در اصلاح شعر بسیار وسواس به خرج می دهد و همواره شعرهایش را حک و اصلاح می کند. کارش، فشرده کردن شعرها و خط زدن عبارات صریح و انتقادهای سیاسی از اشعارش است. ادونیس در مقاله هایی که می نویسد دقیق است و انسجام منطقی آنها را حفظ می کند. او از سنت ها مایه های بسیار گرفته است. پیش از شروع بسیاری از اشعارش آیاتی از قرآن کریم و سخنانی از بزرگان دین و عرفای اسلامی می آورد ولی بیشتر از دیگران تحت تاثیر نفری است. از سوی دیگر به بزرگان مدرنیته غرب یعنی هولدرین وریلکه نظر دارد. ادونیس برای نوآوری، مرزی نمی شناسد. او می خواهد نقشه اشیارا تغییر دهد و به تعبیر ریلکه، شعر برای او « دگرگون کردن زمین» است. بنابراین جای شگفتی نیست که همیشه اشتغال ذهنی ادونیس، مدرنیسم بوده است. ادونیس با آنکه غالباً معیارهای « الشعرالحر» را که معادل « قالب نیمایی» است رعایت می کند. در مزمورهای کتاب « اغانی مهیارالدمشقی» وزن و قافیه را به کلی رها می کند و به نثر می نویسد. یادآوری می کنم که در جنبش شعر نو عربی کتاب « سرزمین بی حاصل» تی.اس. الیوت بیشترین تاثیر را داشته است. بدرشاکرالسیاب، یوسف الخال،ادونیس و دیگران از این شاعر متاثر شده اند. تاثیربیشتر الیوت بر شعر عرب مربوط به دهه های پنجاه و شصت میلادی بوده است. می دانیم که برخی از شاعران نوپرداز ایرانی هم از کتابهای « سرزمین بی حاصل» و « چهارشنبه خاکستر» الیوت متاثر شده اند.قبانی می گوید که سالهاست شعر منثور، در باشگاه شعر عضو اصلی شده است. او چند مجموعه شعر خود از جمله مجموعه « اشعار خارجه من القانون» خود را به این شیوه سروده است. قبانی کوشیده که در هر دفتری از شعرهای خود شیوه شاعری گذشته اش را تغییر دهد.

خراسان:همانگونه که مطلعید، «محمدمهدی جواهری» شاعر مطرح شعر کلاسیک عرب، چندی پیش درگذشت. درباره شعر او و جایگاه آن در میان شاعران عرب برایمان توضیحاتی بدهید؟

افضلی:آخرین شاعر توانای کلاسیک عرب، همین « محمد مهدی جواهری» است اقتدار او را حتی تند روان هم در شعر کلاسیک قبول دارند. جواهری در سال 1900 میلادی در شهر نجف به دنیا آمد. به خاطر اندیشه های تند و انقلابی، همیشه تبعیدی و زندانی بود. وی چندی هم آواره در « پراگ» می زیست. در سال 1969 حکومت عراق او را به کشورش دعوت کرد. جواهری به عراق برگشت و زندگی راحتی یافت و بارها دیوان خود را منتشر کرد. خراسان:مشخص ترین شاعران زن عرب، چه کسانی اند و آثارشان چه خصایص عمده ای دارد. افضلی:قبلاً از خانم ملائکه و خانم فدوی طوفان نام بردیم. فدوی طوفان و خانم سلمی الخضراءالجیوسی نیز هر دو از شاعران بزرگ عرب اند. فدوی در سال 1920 میلادی در نابلس به دنیا آمده است.او از شاعران بزرگ زن در جهان عرب محسوب می شود. وی در سرزمین اشغالی فلسطین شعرهای غم آلود و مایوسانه سروده است. دیگری خانم سلمی الخضراء است که او هم فلسطینی است و شعرهایش اندوهگنانه و یاس آلوده است. البته بعد از ظهور جمال عبدالناصر که مردم فهمیدند که با گریه و نوحه و زاری کاردرست نمی شود و موضوع مقاومت پیش آمد وضع به صورت دیگری درآمد.

خراسان: درباره عبدالوهاب البیاتی شاعر در تبعید عراقی که دو سه ماه پیش از این درگذشت و اتفاقاً قبل از آن سفری به ایران و نیز به مشهد داشت و همچنین « معین بسیسو» شاعر فلسطینی که به قتل رسید، برایمان توضیحاتی بدهید.؟ «عبدالوهاب البیاتی»در سال 1926 در بغداد متولد شد و در همان جا تحصیل کرد و دانشسرای عالی را به پایان برد و به تدریس و روزنامه نگاری پرداخت. البیاتی را به خاطر اندیشه های سوسیالیستی در سال 1954 از کار دولتی بیرون کردند. سالها آواره بود وی با ناظم حکمت آشنایی نزدیک داشت. « ناظم » مقدمه ای بر یکی ازکتابهای او نوشت. البیاتی در خارج از کشورش شهرتی بسیار یافت. برای اشعارش تحلیل های فراوانی نوشته شد. شعرهایش به زبانهای مختلف ترجمه شده است. با آنکه شاعری پرکار است ابتذال درکارهایش نیست. با تشکر

توجه توجه ::برداشت از وبلاگ محمد افضلی به آدرس http://mohammadafzali.blogfa.com/post-35.aspx