اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

به روز سیزده هردشت و صحرا ( رضا افضلی )


به روز سیزده هردشت و صحرا

**

به روز سیزده هردشت و صحرا
کند آغوش را بر عاشقان وا

چوباشد آسمان،آن روزآبی
شود هردل،چو روزآفتابی

رود هرکس به جایی خُرّم و دور
نباردگرکه ابر تیره پرشور

همه این روز را خواهند زیبا
«چه خواهد کور غیر از چشم بینا»

نفوسِ شهر مثلِ سیلِ جوشان
زهردروازه ای گردد خروشان

شود افزون به روی فرشِ گاری
نشاطِ کودکان وقتِ سواری

زهرسویی سواره یا پیاده
اهالی سوی صحرا رو نهاده

به دستان هست نان و دیگ و پایه
«قَلِف» های غذای خام مایه

به فرشِ سبز، هرکس جا گرفته
سراغِ لاله از گُل ها گرفته

شده هرگوشه ای روشن، چراغی
به هر سو لاله ای، سوزد به باغی

جوانی رفته در رختِ زنانه
بخواند با ادا، شعر و ترانه

دمد از حلقه های مرد و زن ها
جوانان را رخی چون نسترن ها

جوان با تای خود گردد گلاویز
درشتان با درشتان ریز با ریز

«کبوتر با کبوتر باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز»

یکی تُنبک زند با هیکلی چاق
زند «عنتر» به امرش «کَلّه مَلّاق»

به دورِ «جیگی، جیگی» خیلِ مردم
چنان باشد که او گردیده خودگُم

میانِ جمع ،چرخاند عروسک
به آوازِ بلند و ضربِ تُنبک

شده لُپ های سُرنا زن چو گردو
دمد از بس که در سُرنا به نیرو

دُهُل زن آن چنان کوبد دهل را
که از بانگش کند بیدار گل را

به هر جا کودکی در زیرِ«سَیکا»
کند بازی به«مازولاغ» و«لمکا»

درشکه، چرخ هایش ارغوانی
کند منگوله هایش گل فشانی

کروکش می درخشد زیر باران
دوعاشق زیر سقفش گشته پنهان

درشکه،عاشقان را می بَرَد راه
به زیرِچتر،چون طاووس و چون ماه

به ساز و رقصِ شور انگیزِ سُم ها
بِجُنبانند اسبان گوش و دُم ها

کبوتر های عاشق مست وخُرّم
فرو برده دو چینگِ تشنه درهم

برقصد جوی،با شادی و شنگی
کند درسبزه ها احساس تنگی


**

به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة

(مشهدی های قدیمی) 
سرودة در سال ۱۳۷۷

رضا افضلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.