-
اینک جسدی سرخ، نهان در خاک است( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:27
لانة ناتمام اینک جسدی سرخ، نهان در خاک است باران زده است و خون ز میدان پاک است در لانة نیمه کاره، مرغِ نگران چشمش به رهِ جفت خود و خاشاک است. رضا افضلی 9/3/65
-
زندگی تلخیِ شهد آلودی ست( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:25
زندگی ** زندگی تلخیِ شهد آلودی ست گاه نیشی و زمانی نوشی مثل یک چای معطّر که غروب بعد یک خواب گران می نوشی رضا افضلی 5/2/64
-
برای این قسط عمر نیامده ات را به گرو ( رضا افضلی )
جمعه 10 شهریور 1396 18:23
قسط ** برای این قسط عمر نیامده ات را به گرو گذاشته ای و جانِ دوستان و ریشِ همسایگانت را برای این قسط سال های آینده را چون« آهوانی ناگرفته1 » بخشیده ای قسط می بارد مثلِ آبشاری سنگ تراش مثل کاغذ پاره هایی که استخوانت را سُمباده می زند قسط می بارد وتورّق تقویم راه فراغت را قرق می کند دندانه های ارّة قسط برتنۀ درختی که...
-
خزان آورده سیل زرنگاری(رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:18
سیل زرنگار خزان آورده سیل زرنگاری که مواجش کند طوفانِ هاری به هر واگن، هزاران برگ دارد چو بادی می رسد مثلِ قطاری رضا افضلی
-
زمین!ای مادر بی چارة من ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:14
زمین ای مادر زمین!ای مادر بی چارة من به دشتِ قرن ها، آوارة من در آغوشت به هر شکلی در آیم تو هستی هم چنان گهوارة من. رضا افضلی 10/9/79
-
چه رنگین پوش و زیبایی تو، پاییز ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:12
پاییز چه رنگین پوش و زیبایی تو، پاییز! بهارِ زردِ دنیایی تو، پاییز! ز طوفان گرچه می گریی، شب و روز پر از امّید فردایی تو، پاییز! رضا افضلی 17/9/79
-
گفتم که چشمه را ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:10
دراجاقِ شفق ** گفتم که چشمه را با گَرد و لایِ رنج نیالایم ناگاه فوجِ ماهی گلگون از موج های آبیِ اندیشه ام گذشت گفتم که ماه را آسوده بنگرم دیدم که دسته های سیه پوش تابوتِ نقره را در ماهتابِ غمزده تشییع می کنند. رفتم کنارِ پنجره دیدم خورشید در اجاقِ شفق دود می کند. رضا افضلی 14/1/65
-
زآتش های منقل یا بخاری ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:08
به شب دارد «حوالی» نورِاندک ** زآتش های منقل یا بخاری شود جویی ز رنگ دود جاری بخاری می خورد از تَلِّ هیزم به آتش تِق تِقی دارد تلاطم به اطرافِ بخاری خاک اَرّه به فرشِ خانه ریزد ذَرّه ذرّه نبودِ کُنده دارد صد مُکافات زپی آرد بسی سرما و آفات به مطبخ ها اجاقِ تیره دیوار ببلعد کُنده را با دودِ بسیار «چراغِ موشی» و آن زورِ...
-
خیابان تا خیابان برگ زرد است( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:05
مجال عاشقان ** خیابان تا خیابان برگ زرد است به هرجا بادهای هرزه گرد است میان موج های زعفرانی مجالِ عاشقانِ شب نورد است. رضا افضلی 17/9/79
-
اگر برای نیازِ برهنه پایان است( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:03
هلا سرود بمانی ** اگر برای نیازِ برهنه پایان است فضای شعر مه آلوده نیست، عریان است بسا که پر زده چشمم، به سفره ای آبی که پاره ابر بر او تکّه تکّة نان است ولی چگونه نگویم که طفلِِ کوچة من چو ابرِ بغض گرفته، تمام باران است چه ساده است بگویی که شاخه های سحر به تندبادِ پگاهان شکوفه ریزان است ولی به دامنه کودک،چو شاخه ای...
-
دیده نشد یک خوشة نارس(رضا افضلی)
پنجشنبه 9 شهریور 1396 20:01
غوره ** دیده نشد یک خوشة نارس که باشاخه ای سبز چیده شد در آفتاب رنگ زولبیا نگرفت ارغوانی نشد و در میان شیشه های رف عشوه ای نکرد دیده نشد حرام شد خوشة نا مراد رضا افضلی 10/2/80
-
هستی ما همه، چون رود روان می گذرد ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 17:41
کالسکة تَن ** هستی ما همه، چون رود روان می گذرد لحظه بر کاکُلِ امواج زمان می گذرد زندگی عاشق دلچاکِ ابد بوده و هست تا ابد قافلة روز و شبان می گذرد کس نداند به کجا می رَوَد این رودِ زلال کزخم و پیچ زمان عشوه کنان می گذرد ازگُل و سبزه و سنگ و خَزَه و سایه وسَرو وَز دلِ سردِ یخ و برف، خَزان می گذرد حیفِ هستی که به بیهوده...
-
دستار به سر، به پیکرش لبّاده( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 17:38
مولانا ** دستار به سر، به پیکرش لبّاده در مَدخلِ قرنِ نو قدم بنهاده از محتسبِ زمانه اش ترسی نه «دستیش به زلفِ یار و دستی باده» در معبرِ قرن، آمده رقص کنان نعلین و پَتَک زپای او افتاده مشکیش به پشت، از شرابی گلگون جامیش به کَف، زآتشِ گلباده با موی سر و ریشِ پریشان در باد مِهرش شده چون مُهر و شَفَق سجّاده شعرِ فوران زده...
-
کوه مخملی را کوه مخملی را( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 17:36
جوان ** کوه مخملی را یک نفس بالا می روی مثل گوزنی جوان که شاخش را بر فرازِ کوه می رقصاند بالا می روی کوه مخملی را باز بالا می روی وعضلات سنگ وارت به ابریشم های عصب پیچیده است نگاهت کاشف زیبایی ها ست ورگ هایت را خورشید های عشق چراغان کرده اند چون فاتحی بی شکست قصد تصرّف جهان را داری مصمّمی مثل مسافری که هنوز به مقصد...
-
سه شنبه است و سرِ بزمِ «قهرمان» دارم ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 17:33
سه شنبه ** سه شنبه است و سرِ بزمِ «قهرمان» دارم هنوز تا بروم، ساعتی زمان دارم عروسِ شعر اگر بس کند خود آرایی خیال بردنِ دل های عاشقان دارم به عشق، با غزلی عشوه گر زدفتر خود به بزم شعر تن و روح شادمان دارم برای آن که به پیری دگر نیندیشم به شور شعر دلِ خسته را جوان دارم به آستانه نشستم چه سال ها کامروز به صدر مجلس...
-
در سوارانِ غزل از همه چالاک تری( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 12:08
سایه در سوارانِ غزل از همه چالاک تری بین عشّاق، چو فرهادی و دلچاک تری قهرمانان غزل گر چه فزون اند، ولی با غزالِ غزلت چابک و چالاک تری جُمله شیران بگریزند زِ جولانگهِ تو که به صیدِ غزلِ شعبده، بی باک تری می شود هر غزلت جوی روان در دلِ خلق زآن که از چشمة صافِ سحری پاک تری «سایه» ای، لیک درخشد قلمت، چون خورشید از گلِ...
-
ز خون بر سبزه روید لاله زاری( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 12:04
کنارِجو ** ز خون بر سبزه روید لاله زاری فتاده درکنار جو، سواری رکابِ اسب را آورده در دست ولی در پا ندارد اختیاری رضا افضلی 15/9/79
-
ساعتی در کنار باغچه ی جهان( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 12:02
نصیب ** ساعتی در کنار باغچه ی جهان بنشینیم وگلی را بو کنیم پنجه ای بزنیم به گیسوانِ بیدی که بر شانۀ ما افتاده است تا بادِ دیوانه نیامده باده ای بزنیم از جامی که ساقیِ باران پرکرده است نصیب ما همین است که می بینی. رضا افضلی 1380
-
پسرم بنشین تا کمی سخن بگوییم( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 12:00
پسرم بنشین تا کمی سخن بگوییم ** پسرم! بنشین تا کمی سخن بگوییم: تو گذشتة من و من آیندة توام هردو به هم نگاه می کنیم و آه می کشیم تو به قلّه ای بالا می روی که من از آن پایین آمده ام شگفتا که با این همه دوری به هم نزدیکیم تو آینة جوانی من ومن چشم انداز پیری تو ام عصای من! تجربه های مرا عصای خود کن مگذار پرتگاهی نخاع...
-
گر امّیدِ روشن نتابد به راهت( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:57
امید و یأس ** گر امّیدِ روشن نتابد به راهت بَرَد یأس ها ، بر لبِ پرتگاهت امیدت زدل گرزند پَر، به آنی کَشَد ظلمت غم، به روزِسیاهت فرو می رود دست و پایت به شِن ها شود ناامیدی اگر سَّدِ راهت شود روزِ روشن، چو شب های مظلم نبیند به جز تیرگی را نگاهت بَرَد گرکه دوران، امید از دلِ تو نمانَد به سینه، مگر دود آهت تو با آرزو...
-
درآن جایی که خلوت مالِ زن هاست( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:55
مکرّر می کند آخ و اوفینا ** درآن جایی که خلوت مالِ زن هاست مجالِ شادی و فریاد و غوغاست چو آید حرف های محرمانه «نرینه» رانده می گردد زخانه فضا را پُرکند امواجِ خنده مثال رَفرفِ صدها پرنده زنی با عشوه ها، رقصان و دف زن به گِردِ او زنان ،خندان و کف زن بخواند زن سرود «خاله رورو» به حالِِ خم شدن،برخاستن،دو جلو آورده با...
-
خاطرات قدیم یادت هست؟( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:51
خاطرات قدیم ** خاطرات قدیم یادت هست؟ باغ عطر و شمیم یادت هست؟ روزگارِ صفا و پاکی ها آن بهشتِ نعیم یادت هست؟ بخشش و جشن و سفرة شادی مردمانِ کریم یادت هست؟ روزهای بهشتیِ بازی بی خبر از جَحیم یادت هست؟ میهمانی کنارِ دخترکان برحصیر وگلیم یادت هست؟ شور ما در کنار باغچه ها همچو رقص نسیم یادت هست؟ درس و مکتب، قرائتِ ملّا الف...
-
چشم هایت از نجابت( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:49
ابرهای پاره پاره ** چشم هایت از نجابت چشمه هایِ بی گناهی در زلالش رقصْ رقصان هر نگاهت، مثل ماهی ماهتابِ چهرة تو مایة بهتِ ستاره عاشقان در هرکنارت ابرهای پاره پاره ای سراپایت ز پاکی مثل شبنم، مثل باران می دوی در خلوتِ من چون زلالِ چشمه ساران هر سحر در چشم هایم انتظارِِِ دیدن تو تا گلِ محبوبه ام را بو کنم در دامنِ تو...
-
ما کوه عشق را این سان که کنده ایم ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:47
همرنگِ آتش ** ما کوه عشق را این سان که کنده ایم فرهاد هم نکند مجنون اگر بیاید بر این جنون قاطع ما رشک می برد. دامان ما چو برگ گل صبح در بطن غنچه ای در انتظار دستِ پگاه است ما همچو بیژنیم امّید با گیسوانِ همچو کمندش منیژه وار اینک چو ماه بر سر چاه است. ای هیمه های دورترینِ کویرها! بر روی هم شوید دریای آتشی بِفروزید ما...
-
فردای نیامده! چه زیبایی تو ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:44
شوق دل ها فردای نیامده! چه زیبایی تو چون صبح بهار و عید، با مایی تو مارا نکشد یأس به مرداب سکون تا عشق و امید و شوق دل هایی تو رضا افضلی 9/2/83
-
دخترم! هیچ بِه از یاری نیست ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:42
جامه تان جامة اِحرام شماست ** برای دختر عزیزم: غزال* وتمامی پرستاران و سپید پوشان درمانگر بخش های مهربانی ** دخترم! هیچ بِه از یاری نیست پیشه ای، همچو پرستاری نیست چون بپوشی به تنت رخت سپید شب یأس از تو شود صبح امید دخترم! کار توشب بیداری ست دردمندان غمین را یاری ست پایِ هر تخت قدم بگذاری رَمَد از پنجة تو بیماری می...
-
مِه نیست غلغله ی غاز نیست ( رضا افضلی )
پنجشنبه 9 شهریور 1396 11:38
قلیان ** مِه نیست غلغله ی غاز نیست مادر بزرگ روی ایوان قلیان می کشد آتش تنباکو را می خورد واندوه دلِ اورا مِه نیست غلغله ی غاز نیست مادر بزرگ روی ایوان قلیان می کشد. رضا افضلی 22/1/79
-
آدم ها سلامشان را می خورند(رضا افضلی)
چهارشنبه 8 شهریور 1396 16:26
روزگاروانفسا ** آدم ها سلامشان را می خورند غرورها به هم تلفن نمی زنند وپلّکان «بالا بنا»ها کوچه های آشتی کنان نیست آزادیِ راحت باتِلِّق قفلِ در آغاز می شود. آدم ها با ابرها و آنتن ها نزدیک ترند وقوافلِ ابرهای ابلق بر تنهایی آدمیان اشک می ریزند. کسی در اتاقک سیّار سخن نمی گوید و تکمه های روشن ساربان این کجاوة عمودی است...
-
شسته گِردِ کُرسی جمعِ خویشان( رضا افضلی )
چهارشنبه 8 شهریور 1396 16:21
شبِ چلّه میانِ گفت و گوها ** شسته گِردِ کُرسی جمعِ خویشان به پِلّه ی صَدر، جای برف ریشان زمنقل می تراود هُرمِ دلکش رسد از پا به سر،گرمای آتش چُپُق چرخد چو پیکِ آشنایی به دستانِ عموی پیرِ و دایی زقلیان چون رسد آوایِ قُل قُل زند دستی به سوی دیگری پُل درخشد برف وشیره درپیاله به دستِ نوجوان و دیرساله مَویز وطیفی و تُخمه ی...
-
به سرما غُصّه های مردِ بی کار( رضا افضلی )
چهارشنبه 8 شهریور 1396 16:18
به سرما غصّه های مردِ بی کار ** به سرما غُصّه های مردِ بی کار زند در قلبِ بی آرام زن،خار به مطبخ می دود برچهره اش اشک بَرَد بر هستیِ همسایه اش رشک که دایم شوهر او کار دارد بسی آذوقه در انبار دارد ولی او دبّه هایش گشته خالی ندارد هیچ، جزآشفته حالی خورد اندوهِ قند و نان و روغن بَرَد رنجِ نبودِ رخت و دامن برای حفظِ ظاهر،...