-
همچو حیوان مَکشید انسان را ( رضا افضلی )
سهشنبه 7 شهریور 1396 20:12
مَکُشید! ** همچو حیوان مَکشید انسان را شرم دارید کمی یزدان را بانگِ فریاد بشر تُندر وار درنوردیده همه کیهان را دست از نسل کُشی بردارید گوش دارید اگر وجدان را روی مردم ندوانید به خشم تانکِ پُر غُرّش خون افشان را مکشید این همه مردم در شهر یا به ده کارگر و دهقان را صرف آبادی و ایجاد کنید ثمن اسلحة غرّان را بفزایید به...
-
دنیا همین است،با مهر و کین است( رضا افضلی )
سهشنبه 7 شهریور 1396 20:07
دنیا همین است ** دنیا همین است،با مهر و کین است هم زهر تلخ و، هم انگبین است هم خنده دارد، هم گریه دارد گاهی چنان و، گاهی چنین است بر روزِ شادش، رحمی نباشد درپشتِ لحظه، غم درکمین است تا آدمی را، مقصد چه باشد؟ دوزخ همین و، جنّت همین است در صلح باشد، آدم بهشتی درآتشِ جنگ، دوزخ نشین است حیرانی و شک،باشد ندیمش هر آدمی کو،...
-
شادی ز کار سخت برآید( رضا افضلی )
سهشنبه 7 شهریور 1396 20:05
آفتاب بخت ** شادی ز کار سخت برآید ازجهد، صبح بخت برآید امّید اگر به ریشه دهد آب از سنگ هم درخت برآید رضا افضلی 5/2/92
-
با آسمانی نقره بار و آفتابی(رضا افضلی)
دوشنبه 6 شهریور 1396 12:52
رنگ ها ** با آسمانی نقره بار و آفتابی پاشد بهاران، روی هستی رنگ ها را باران و گرما سبزه می بافد به نرمی پوشد به مخمل، دشت و خاک و سنگ ها را سبزو طلایی، سرخ و زرد و لاجوردی روید به دشت و بیشه ها،گل های خودرو با آن همه رنگِ«نمی دانم چه اش نام» با آن همه عطرِ «نمی دانم چه اش بو» هرلحظه گل های سپید برف مانند تابد زلای...