اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

گرفته راه را آرام در پیش(رضا افضلی)


به دست و شانه،کشکول و تبرزین
**

گرفته راه را آرام در پیش
عصا زن می خرامد مرد درویش

«علی گو» می رود سنگین و آرام
به کشکولش درخشد،نُقلِ بادام

فرو پاشیده روی شانه ها مو
به معبر می کند یا حقّ و یاهو

جلیقه برتنش باشد مُنَقَّش
برآیدازگلویش صوتِ دلکش

به دست و شانه،کَشکول و تبرزین
بخواندگاه تلخ وگاه شیرین

بُوَد صوتِ خوشش،داوود شیوه
چو برفین جامه اش، پوشیده گیوه

به هم آمیخته موی سر و ریش
کند باز و ببندد دیدة خویش

«گل مولا» دگر نامش «مَلَنگ»است
کلاهش تَرک تَرک و رنگ رنگ است

//به سکّوی بزرگِ آب بندان//

به سکّوی بزرگِ آب بندان 
نشسته قذقنِ پالوده عُریان

بُرش های سپیدِ پنبه مانند 
سپید و برفگون باشد چو گُلقند

پیِ هم کاسة گُلدارِ چینی
به صف اِستاده در اطراف سینی

به روی میزها آن سوی دکّان
شده فالوده بایخ، رقص رقصان

گذرخاکی است اما سرد و شاداب
یکی پاشد به روی رهگذرآب

شکُفته بستنی چون گُل به قندان
بخندد خُرده یشمِ پسته در آن

درخشد پاره یخ ها مثلِ الماس
به شربت های «به لیمو» و «ریواس»

زمستان ها میانِ «آب بندی»
پَزَد پاتیلِ فرنی در بلندی

زند فرنی به دل آهسته قُل قُل
شود ته دیگِ آن چون قهوه ای گُل


به نقل از منظومۀ بلند(مشهدی های قدیمی)
سرودۀ رضا افضلی به سال1377

رضا افضلی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.