اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

شرابِ کهکشان را از خُمِ شب، سرکشیدم من( رضا افضلی )


صدای خندة گل

 

شرابِ کهکشان را از خُمِ شب، سرکشیدم من
به مهتابِ تفکّر، تا سحر خلوت گزیدم من

چو چرخِ آفتابِ زرد و ماهِ نقره ای، عمری
پیِ کالِسکة هستی، چو یک کودک دویدم من

چه شبهایی که با چشمانِ مهتابی، کنارِ ماه
به دشتِ پرستاره، همچو آهویی چریدم من

شدم در کوه و صحرای تخَیّل روز و شب چرخان
چو زنبورِ عسل، از شهدِ سوسن ها چشیدم من

شنیدم در سکوتِِ شب، صدای خندة گل را
خروشِ ریشه را از خاکِ بی جنبش شنیدم من

به رَخشِ عمر، می راندم، ندانستم که از غفلت
ز شیبِ قلّه های طی شده واپس خزیدم من

رهِ پنجاه یلدا را به یک چشمک زدن رفتم
در آغاز سفر بودم که ناگاهان رسیدم من

شدم زنجیری روباهِ پیری، گر چه چون شیری
به دشت خُرّمی با نعرة تندر دویدم من

به باغِ خارهای اَرقة پنهان به گُلبُن ها
به دشتِ گل به غیر از تیغة خنجر ندیدم من

به جان گل قسم، امّا تمامِ هستیِ خود را
نسیم مهربانی گشتم و هر جا وزیدم من

 


رضا افضلی

6/ 8 /77

نظرات 1 + ارسال نظر
مجله گرام پنج‌شنبه 16 شهریور 1396 ساعت 13:37 http://t.me/Majalegram

وبلاگ خوبی داری

کانال مجله گرام
مجله ای با طعم تلگرام

@Majalegram
http://t.me/Majalegram

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.