اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

گوید نوه ام مانی:کو موی شَبَق پوشت( رضا افضلی )


گوید نوه ام مانی:

**

گوید نوه ام مانی:کو موی شَبَق پوشت
برف است که می بارد بر صبح بناگوشت

هنگام سخن گفتن،گویند همه: بوده
موهای بلند تو ،رقصان به بَر و دوشت

گم کرده جوانی را، از کوچه ترا آرند
زیر بغلت گیرند،چون مستت و مدهوشت

گویند جوانی ها، چون رود روان بودی
تبخیر ترا کرده، چون برکه ی خاموشت

از اهل ادب بودی، اما زچه رو اکنون
کم کم شده هر چیزی، از یاد فراموشت

تا کودک خردی را، گیری به بغل از مهر
ازبیم نفس هایت، گیرند ز آغوشت

گفتم نوه را: خوش باش، اکنون که ترا باشد
این پیکر سهراب و این گونه ی گلپوشت

کاووس زمان هر روز، سازد به رَهَت آتش
کزشعله بتازاند مانند سیاووشت

مانی! به جهان مانی! با شادی و خوشخوانی
عشقت همه دم یارو، امّید همه توشت

بی وقفه بُرو تا باز، روزی نوه ات گوید:
«برف است که می بارد برصبح بناگوشت».

 

رضا افضلی

پنج شنبه 25شهریور 1389