اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

اگر زنجیری تقدیر باشم(رضا افضلی)

 

انسان آزاد
...
..
.
اگر زنجیری تقدیر باشم
چه حاصل در پی تغییر باشم

مرا انسان آزاد آفریدند
چرا من بنده ی تقدیر باشم

به من دادند شورو شوق و مستی
چرااز هستی خود سیر باشم

چرا بااین همه زیبایی و عشق
ازآغاز جوانی پیر باشم

چو دارم اختیار و پای رفتن 
چرا مرداب در زنجیر باشم

به دور از سعی انسان حیف باشد
مطیع جبر و بی تدبیر باشم

مرا دادند رستاخیزِ دریا 
که با طوفان وشب درگیر باشم

چو هستم می خروشم روز تاشب
که آخرطعمه ی تبخیر باشم

چرا درآفتاب شادی و مهر
غروب ابریِ دلگیر باشم

چو آدم عشق گندم عاصی ام کرد 
وگرنه پاک و بی تقصیر باشم

چوزادم، گریه و فریاد کردم 
که زین پس صوت عالمگیر باشم

به خاک ننگ ذِلّت کی شوم مور 
به شوکت تا توانم شیر باشم

به دنیا آمدم تا مهلتم را 
بهشتِ بینِ زاد و میر باشم

نه تحقیرم کند اهل زمانه
نه خود خواهنده ی تحقیر باشم

به لطف و رحم و احسان و محبت
خراب احوال را، تعمیر باشم

زانسان این کتابِ نابِ هستی
به خوبی، بهترین تفسیر باشم

ز شعرم «افضلی» همچون« ارسطو»*
«به قلب کینه ها شمشیر باشم»


رضا افضلی

11/4/86

*مصرع پایانی شعر، از سرکار خانم پرستو ارسطو ست