به دوست عزیزم : استاد حسن لاهوتی
وهمسر نازینش سرکار خانم فاطمه لاهوتی (فریده=فری)
وفرزندان دانشورشان: آقایان رضا و علی و سرکارخانم شیما لاهوتی
**
شایقِ نظم تو و نثر شکر بار توام
جذب اندیشة لاهوتی و پندار توام
دل من رقص کند با قلمِ عاشق تو
مولوی خوانم و، جویندة آثار توام
نغمه هایت همه از ساز دلت برخیزد
عاشق پنجه و آن زیر و بم تار توام
درسرم رقص کند نغمة لاهوتی تو
سال ها شیفتة زخمه و هنجار توام
هنرِ تو حَسن وخُلقِ تو اَحسَن زهنر
راغبِ حُسنِ تو و گرمیِ گفتار توام
قلمت نَحل اگر نیست، بگو از چه سَبب
خوگرِ نو سخنِ نغز و شکر دار توام
کِلکِ تو نقب به دریای گهر ها زده است
عاشقِ توت فشان کلکِ گهر بار توام
عاشق اعظم تو خواجه جلال است و یقین
کس به من خرده نگیرد که گرفتار توام
مادرت شیر و پدر شهد محبت نوشاند
عجبی نیست که دلبستة رفتار تو ام
به نکو همسر تو باد فری! کان همه سال
بود همکارم و در بحث چو همکار توام
او بسی صبح زتو نامه و پیغام آورد
زین سبب با خبر از پایة آثار توام
ماهبانوی تو فعّال و، تو خود وقفِ ادب
شاهد زحمت او، همّت بسیار تو ام
یارِ لاهوتیِ بانظم و وفای تو، رساند
روز ها آگهی از رنج شب و کار توام
چشم بد دور! اگر تب بدود در تن تو
نگران تو و غم های پرستار توام
من که بیمارم و با درد ستیزم همه سال
چند ماهی ست به فکر تنِ تبدار تو ام
هفتخوانی ست سر راهِ بشر، رستمِ عشق!
به امید ظفر و فتح، ز پیکار تو ام
گلشن آرای رضا و علی و شیمایی
منتظر بهرِ بهارِ خوش و پُربار توام
یأس را راه مبادا به دلت لاهوتی!
چشم در راه تو و شادیِ سرشار توام
زود برخیزو به ساز و قلمت روح ببخش!
باز بنواز و بخوان! کهنه شنیدار تو ام
«ارغنون» ساز شو و گردِ جهان چرخ بزن
من چویاران ادب، تشنة گفتار توام
گردشی کن به هوای خوشِ زیبایی و نور
به وطن آی که من، عاشقِ دیدار تو ام
کوک کن ساز،به هر انجمنِ شعر که من
چون همه منتظرِ نغمه و اشعار توام.
با ارادت و اخلاص
رضا افضلی
مشهد 30/10/91