اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

شایقِ نظم تو و نثر شکر بار توام( رضا افضلی )


به دوست عزیزم : استاد حسن لاهوتی

وهمسر نازینش سرکار خانم فاطمه لاهوتی (فریده=فری)

وفرزندان دانشورشان: آقایان رضا و علی و سرکارخانم شیما لاهوتی

**


شایقِ نظم تو و نثر شکر بار توام
جذب اندیشة لاهوتی و پندار توام

دل من رقص کند با قلمِ عاشق تو
مولوی خوانم و، جویندة آثار توام

نغمه هایت همه از ساز دلت برخیزد
عاشق پنجه و آن زیر و بم تار توام

درسرم رقص کند نغمة لاهوتی تو
سال ها شیفتة زخمه و هنجار توام

هنرِ تو حَسن وخُلقِ تو اَحسَن زهنر
راغبِ حُسنِ تو و گرمیِ گفتار توام

قلمت نَحل اگر نیست، بگو از چه سَبب
خوگرِ نو سخنِ نغز و شکر دار توام

کِلکِ تو نقب به دریای گهر ها زده است
عاشقِ توت فشان کلکِ گهر بار توام

عاشق اعظم تو خواجه جلال است و یقین
کس به من خرده نگیرد که گرفتار توام

مادرت شیر و پدر شهد محبت نوشاند
عجبی نیست که دلبستة رفتار تو ام

به نکو همسر تو باد فری! کان همه سال
بود همکارم و در بحث چو همکار توام

او بسی صبح زتو نامه و پیغام آورد 
زین سبب با خبر از پایة آثار توام

ماهبانوی تو فعّال و، تو خود وقفِ ادب 
شاهد زحمت او، همّت بسیار تو ام

یارِ لاهوتیِ بانظم و وفای تو، رساند
روز ها آگهی از رنج شب و کار توام

چشم بد دور! اگر تب بدود در تن تو
نگران تو و غم های پرستار توام

من که بیمارم و با درد ستیزم همه سال
چند ماهی ست به فکر تنِ تبدار تو ام

هفتخوانی ست سر راهِ بشر، رستمِ عشق!
به امید ظفر و فتح، ز پیکار تو ام

گلشن آرای رضا و علی و شیمایی
منتظر بهرِ بهارِ خوش و پُربار توام

یأس را راه مبادا به دلت لاهوتی!
چشم در راه تو و شادیِ سرشار توام

زود برخیزو به ساز و قلمت روح ببخش!
باز بنواز و بخوان! کهنه شنیدار تو ام

«ارغنون» ساز شو و گردِ جهان چرخ بزن
من چویاران ادب، تشنة گفتار توام

گردشی کن به هوای خوشِ زیبایی و نور
به وطن آی که من، عاشقِ دیدار تو ام

کوک کن ساز،به هر انجمنِ شعر که من 
چون همه منتظرِ نغمه و اشعار توام.

 

با ارادت و اخلاص

 رضا افضلی

مشهد 30/10/91