اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

زیک دلّاک آید گونه گون کار( رضا افضلی )


زیک دلّاک آید گونه گون کار

**

زیک دلّاک آید گونه گون کار
هنرازپنجه اش ریزد به خروار

به میدانِ بخار و شُرشُرِ آب
گذارد عمرخود،گویی به مهتاب

به دستِ از حنا گردیده لاله
گذارد سطل و بردارد پیاله

بشوید پیکر پیر و جوان را
شناسد اصل و فرع این وآن را

نشیند در مِهی با هیکلِ تر
تراشد زیرِریش و صورت و سر

گهی دندان کشد با «گازانبر»
که خیزد درد، بعد از خونِ شُرشُر

نهد کرسیچه ای را در گذرگاه
محاسن را کند اصلاح و کوتاه

گهی سر می بُرَدآن جای کودک
گهی زالو بیندازد به کورک

به دُمبَل چون زند او زخمِ نِشتر
به چشمِ کودکان آید ستمگر

به سنگ وچرم،تیغش راکند تیز
کند کودک زتیغ تیز، پرهیز

شود سر زیر دستش پنبه کاری
نهد باتیغ بر سر یادگاری

همه ابزارِ آن دلّاکِ مسکین
شود مجموع، در یک کیفِ

 

به نقل از منظومة بلندمنتشر نشدة

(مشهدی های قدیمی)

سرودة در سال ۱۳۷۷

رضا افضلی