اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

دخترم! هیچ بِه از یاری نیست ( رضا افضلی )


جامه تان جامة اِحرام شماست

**

برای دختر عزیزم: غزال*
وتمامی
پرستاران و سپید پوشان درمانگر بخش های مهربانی

**

دخترم! هیچ بِه از یاری نیست
پیشه ای، همچو پرستاری نیست

چون بپوشی به تنت رخت سپید
شب یأس از تو شود صبح امید

دخترم! کار توشب بیداری ست
دردمندان غمین را یاری ست

پایِ هر تخت قدم بگذاری
رَمَد از پنجة تو بیماری

می شناسی شبِ درد آجین را
تختِ اندوه و غمِ سنگین را

ای پرستار من ای دختر من
شده ای تاج شرف بر سر من

گرکه از بخش، صدا می شنوی
از کسی نام خدا می شنوی

از خدا دستِ تو را می طلبد
بهر درد از تو دوا می طلبد

تا تو از خیلِ پرستارانی
بر سرِ آتش غم، بارانی

تا که بیمار فتد، در تبِ ژرف
گِردِ او زود ببارید چو برف

از شما ای رمة ابر سپید
دل بیمار شود غرق امید

شادی از ابر شما می بارد
عشق را دست شما می کارد

قرص ها دانة تسبیح شماست
دوره گردد همه دم بی کم و کاست

نیمه شب چون که قدم بردارید
نغمة بال کبوتر دارید

همه تان جامه سپید آمده اید
از دل شهر امید آمده اید

جامه تان جامة احرام شماست
عید قربان، همه ایّام شماست

همه با سعی و صفا، چرخ زنید
گردِ بیمار و دوا چرخ زنید

راهتان راهروِ سعی و صفاست
مروه تان خدمتِ مخلوق خداست

مثل قوها گذرِ قافله تان
دیده تالار بسی هَروَله تان

چرخ چرخان همه با نیت صاف
گردِ بیمار، همه شب به طواف

بوی بهبود دهد دامنتان
زندگی می چکد از سوزنتان

نبضِ هستی به دو انگشت شماست
زندگی در گروِ مشت شماست.


رضا افضلی

مشهد سال 76