اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

حرم دارد نشان از روز محشر ( رضا افضلی )


حرم دارد نشان از روز محشر

**

حرم دارد نشان از روز محشر
که عاشورا ست، رستاخیزِ دیگر

بجوشد موج موجِ سوگواران
زصحنِ کهنه مثلِ کشتزاران

جماعت، مثلِ یک دریای پرجوش
فشارد کِشتیِ غم را درآغوش

به دوشِ خلق چرخد «نخلِ» ماتم
کشد صد پهلوان آن را دمادم

به موجِ خلق ها اورا شتاب است
شناورخانه ای برروی آب است

زهر جمعی به گوش آید، هیاهو
جماعت اشک می بارد زهرسو

به روی گونه ها غلتنده شبنم
چکد خاموش، چون بارانِ نم نم

شده قوسِ قُزَح، رایاتِ رنگین
زسبز و سرخ وآبی، زرد و نیلین

فتد بی هوش، روی موجِ دستان
سیه پوشی به هردم همچو مستان

به روی دست ها خوابیده مدهوش
زلب ها،خطِّ کف لغزیده تاگوش

قمه بر دستِ مردانِ خروشا ن
زکاکُل، چشمه های سرخ، جوشان

شده چون خارپشتی اسب، از تیر
رَوَد درکوچة مردانِ زنجیر

دو کفتر روی زین با پای بسته
زده زُل بر عزا داران خسته

رسد چون سیل، خیلِ سینه زن ها
کبود و سرخ گون، پشت و بدن ها

بپاشدکاه را برکَلّه اش «شیر»
که دارد پیش رو نعشی پر از تیر

به روی هر عَلَم تیغه ی علامت
کند تعظیم و گردد، راست قامت

شده روی طبق گهواره جُنبان
به حیرت، کودکی کِزکرده در آن

به هر نوبت یَلی گیرد عَلَم را
گذارد برزمین محکم قدم را

بلرزد برعلم زنگوله و زنگ
شود آوای طبل و پا، هماهنگ

زسویی سیل ها آید به دریا
زدیگر سو برون ریزد به غوغا

شده رایات، بابالِ تپنده
چو یک رنگین کمان،امّاجَهَنده

زبس بارد جما عت دمبدم اشک
بَرَد برگریه هاشان آسمان رشک

کبوتر هم شده گویی پریشان
پَرَد برگنبد و بالای ایوان


//به چشمِ رهگذر،گنبد هویداست//

حرم باغِ امیدِ مؤمنین است
به راحت، جَنّت روی زمین است

حرم افزون و کم، از دور پیداست
به چشم رهگذر،گنبد هویداست

به هنگامِ گذشتن ازخیابا ن
کند عابر، سلامی سوی ایوان

به سقّا خانه ی (اسمال طلایی)
دهد گُل،کِشت های روشنایی

به خلوتگاه، صدها شمعِ گریان
پدیدآورده، یک شامِ غریبان

کند خاموش مردی، شمع ها را
بخشکانَد، گذارِ دمع ها را

فرستد شمع ها را دستِ طَمّاع
برای بار چندم پیش شَمّاع

 

 به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی

(مشهدی های قدیمی)

سروده در سال ۱۳۷۷

رضا افضلی