اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

جهان آیینه ای باشد، که سر تا پای آن زنگ است( رضا افضلی )


هلا ای مطربِ دنیا!


**

جهان آیینه ای باشد، که سر تا پای آن زنگ است
زبس در هرکران، تصویری از جنگنده و جنگ است

صفای چشمه ها گردد سیه، از دود و ویرانی
به ژرف ِآب های پاکِ عالم، لای نیرنگ است

شب مُظلم به گیتی از سیه کاری چنان کرده
که هر روشنگری از سقف، همچون بدر، آونگ است

به راه آرزو، هردم سواری تازه می افتد
به هرجا پا نهد انسانِ نو، رگباری از سنگ است

زبس خون مشقت می دود، در جویبار جنگ
دل مردم به باغ زندگی خشکیده نارنگ است

عقاب زور و زر باشد مسلط بر همه گیتی
که در هر گوشه اش خلقی حزین آویزۀ چنگ است

نه تنها در بهاران، لاله زاران غرق خون باشد
که در سرمای دی هم، برف های تازه گلرنگ است

به جای مدرسه،«بیمارخانه»، مزرعه ،مسکن
به هرجایی سلاح و پادگان و محبس و هنگ است

پس از پنجاه سالی باز دلگیری چنان بر جاست
که چون «امّید» می گویم:« من این جا بس دلم تنگ است»

هلا ای مطربِ دنیا! به تارَت گوشمالی دِه
همه گویند «هر سازی که می بینم بد آهنگ است»

 


رضا افضلی

15/9/91