اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

به سرما غُصّه های مردِ بی کار( رضا افضلی )


به سرما غصّه های مردِ بی کار

**

به سرما غُصّه های مردِ بی کار
زند در قلبِ بی آرام زن،خار

به مطبخ می دود برچهره اش اشک
بَرَد بر هستیِ همسایه اش رشک

که دایم شوهر او کار دارد
بسی آذوقه در انبار دارد

ولی او دبّه هایش گشته خالی
ندارد هیچ، جزآشفته حالی

خورد اندوهِ قند و نان و روغن
بَرَد رنجِ نبودِ رخت و دامن

برای حفظِ ظاهر، پیشِ شوهر
به سینی می نهد، جوشان سماور

چنان خندد دمادم در برِاو
که خوشبخت است گویی شوهرِ او

به سیلی می کُند رخساره گلگون
که کاهد از غمِ آن مردِ محزون

برای شادیِ و مشغولیِ او
دهد یک مشت تخمه ی خربزه بو

به دیگِ غم دلش جوشدزحالا
که قوتی نیست بهرِدیگِ فردا

بگیرد نسیه هر جنسی زدکّان
به قیمت های بالا و دوچندان

شده پُر،«چوخطِ»* نان،پیش خبّاز
دهد نان را دگر با اخم و با ناز

زصاحب خانه هم،دیگر کند شرم
که کرسی را، ذغالِ او کند گرم

نباشد شوهرش را کار و مایه
که پردازد قرانی از کرایه

زبقّالی گرفتن نسیه شاق است
حسابِ نسیه، پُر «خط سیاق» است

 

 

به نقل از منظومه ی بلندمنتشر نشده ی

(مشهدی های قدیمی)

سروده ی در سال ۱۳۷۷

رضا افضلی