اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

آبستن است حادثه ای را ( رضا افضلی )


فوّاره ها

**
برای خواهرم: فاطمه*


**

آبستن است حادثه ای را
تالار

آمد شدی به گونة پرواز
با بالِ اضطراب

تا ساقة فسردة در حالِ مرگ را
در نورِ آفتاب بکارند

در معبرِ بهار

چیزی نمانده است که گنجشکِ مادری
از ضربه های سنگِ تغافل
در خونِ خود به خاک بغلتد

خونی که قطره قطره
در بسترِرگانِ جوانش
می بارد

خونِ شریفِ کیست؟
پیوسته دو اتاقکِ سیّار
در اوج و در فرودند

بر تختِ چرخدار
نوزادهای انبوه
با بوی خام کودکی و کُرک های نرم
یک باغ، شور و غلغله دارند

یک سو دری گشاده به ایوانِ زندگی
یک سو دری گشاده به سرداب های سرد
راهی که از خروشِ سیه پوشان
آغاز می شود

تا سفره ای گشاده به اشک و گلاب پاش

فوّاره ای به جانب بالا
فوّاره ای به جانب پایین
هرگز دمی ز پای نمی مانند
فوّاره های زندگی و مرگ.

 

رضا افضلی

26/3/65