اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

به چه اندیشه کنی؟ ای پدر پیر بگو(رضا افضلی)

 

خطاب به یک تصویر
..
.

به چه اندیشه کنی؟ ای پدر پیر بگو
ای بسی دیده شب و ظلمت و شبگیر بگو

ای گذشته زِ خَم وپیچِ دورنگِ شب و روز
از صف نو به نوِ نیزه و شمشیر بگو

به چه سان، بَرکَنم از گردنِ اندیشه قیود
ای گذشته زبسی کوچۀ زنجیر بگو

از چه خورشید حقیقت شده پنهان زجهان
از چه دل ها شده پائیزی و دلگیر بگو

زان همه بذر فشانی چه شده سهم بشر
از غم نان و بسی کودک بی شیر بگو

پیرِتدبیر شده گیج و شده عقل فلج
زین همه مردم زندانیِ تقدیر بگو

پیری آمد به سراغ همه دل های جوان
شِمّه ای از هدفِ هستیِ بی پیر بگو

همه گویند زما نیست سیه روزی خلق
پس چه کس کرده زجهل این همه تقصیر بگو

مریم پاک چو آید به گذر،متهم است 
زین همه تهمتِ بی وقفه و تکفیر بگو


رضا افضلی

29/8/92

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.