اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

آن قَدَر زیستم که چشمم دید(رضا افضلی)


هر دو مان
تکیه گاه هم بودیم
...
..
.
آن قَدَر زیستم که چشمم دید
خال خالِ سپیدِ مویت را
روزگاران به تورِ خود پیچید
گونۀ سرخِ چون هُلویت را
*
زیر خورشیدِ زندگی با هم
مثل یخ ذرّه ذرّه آب شدیم
هردومان تکیه گاهِ هم بودیم
یا شکستیم، یا خراب شدیم
*
هرزمان بنگرم به گیسویت
جلوه گاهِ سپیدۀ دگر است
«باش تا صبحِ دولتت بدمد
کاین هنوز از نتایج سحر است»
*
گل زرّین آفتاب به موی
می فشاند غبارِ شیری را
هر جوان نامده به خود بیند
بررخش پنجه های پیری را
*
ای بهار همیشه روینده
بشکوفان و نوبهارم باش
تا نیفتم چو بوتۀ گل سرخ
تکیه گاها! تودر کنارم باش.


رضا افضلی

15/8/80

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.