اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی
اشعار رضا افضلی

اشعار رضا افضلی

شعر و ادب پارسی

ای «کودکی» کجایی! ای روزگارِ پاکی!( رضا افضلی )


ای کودکی!

 

ای «کودکی» کجایی! ای روزگارِ پاکی!
ای مِهرِ بی خیالی! در اوجِ تابناکی

با کودکانِ همقد، هردم جدالِ بی حد
تقصیرکار امّا، با حیله در تباکی

با دختر و پسر ها ،دنبال هم دویدن
آسوده در محلّه،بازیّ اشتراکی

افتادنِ به کوچه، برخاستن ، دویدن
بی اعتنا به زخم و، فارغ زدرد ناکی

با یک «خروس قندی»، از روزگار راضی 
با یک «بخواب بچه! » از عمرِ خویش شاکی

با «قهر قهر» گفتن با وعدة قیامت
یک لحظه بعد رفتن، تا اوجِ سینه چاکی

بر فرش دخترک ها، چون میهمان نشستن
ازخواب ظهر بیزار، باخستگی، هلاکی

در سایة اقاقی، قاپیدن از کف هم
یک قاچ تیل خوشبو، یا لقمة خوراکی

در بازیِ گروهی، فریاد و شور و غوغا
دعوای یارگیری: ، من با کی و تو با کی

نوشیدن خیالی، از قوریِ سفالی
در بزم دخترانه ، از استکان خاکی

بر موی دخترک ها، گلشانه های رنگین
از جنس های طلقی، با رنگ های لاکی

تقسیم ناشتایی، با صلح و با رضایت
در گاه قهر باهم، چون دشمنان شاکی

از باغچه ربودن،گل های آتشین را
برگونه ها کشیدن، گلرنگِ شرمناکی

در کودکی ست تنها، آن لحظه ها که باشد
شادی به چهرة ما، از شهد عمر حاکی

افسوس برنگردد، تا باشَدَم دوباره
«بازیّ کودکانه،در کوچه های خاکی»*

 

رضا افضلی
8/12/87

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.