مشتریان این بانک
**
با پرانتزِ پاها و
عصا های براق
انگار روی یخ
قدم بر می دارند
مشتریان این بانک
*
با عینک های سنگین و
دستان چروک و
مُهر های برنجی
پشتِ گیشه ها ایستاده اند
با لباس های کم مصرف و
پاچه هایی که در جوراب
گیر کرده اند
گاه تنها
وگاه در مصاحبت طاووسی رعنا
که محافظِ عطر آگین آنان است
*
پشت گیشه
خود شمار ها ی برقی
رزق شماری می کنند
وتحویلداران افروخته
چای ولرمِ را
شتابزده سرمی کشند
هر دسته اسکناس
چون قالبی یخ است
در زیرِ آفتاب مخارج.
رضا افضلی
1380